پارت دوم سناریو دازای
در باز شد ، پدر ا.ت به همراه یک مرد وارد خانه شدند ، یک مرد تقریبا با قد ۱۶۰ سانتی متری و موهای نسبتا بلند به رنگ نارنجی و چشم هایی به رنگ ابی اقیانوس به همراه کت و شلوار شیک و گرونی که کتش رو روی بازوهایش انداخته بود و یک کلاه شیک هم روی سرش داشت وارد خانه شدند ، مرد بلافاصله بعد از دیدنت پوزخند زد ولی در کسری از ثانیه پوزخندش محو شد چون پدرت درحالی که یک چوب برداشته بود و با عصبانیت به سمتت میومد رو دید ، پدرت گ با صدایی بلند سرت داد زد و همین باعث شد از ترس اشک توچشمانت جمه بشه و مانند یک پرنده ای که گربه میبیند از ترس بلرزی "پدرت: چند بار بهت گفتم این کار ها رو نکن دختره ی جنده!!!!!" از ترس فیریز شده بودی و زبونت بند اومده بود ولی میترسیدی جواب ندی چون ممکن بود دو برابر کتک بخوری"ا.ت: م.معذرت م.میخوام" داشتی از ترس میلرزیدی ، پدرت میخواست چوب رو بزنه تو سرت و از ترس سرت رو گرفته بودی ولی بعد از کمی گذر زمان متوجه شدی که چیزی به سرت برخورد نکرده ، اروم دستانت رو از رو سرت برداشتی و چشم هات رو باز کردی ، متوجه شدی که اون مرد دست پدرت رو گرفته و با حالتی جدی او را تماشا میکند"مرد: ولش کن" با لحنی سرد و جدی گفت و همین باعث شد چوب از دست پدرت بیوفته ، مرد نگاهی زیر چشمی بهت انداخت و بعد با لحن جدی ای از پدرت سوال کرد"مرد: این فرشته کیست" پدرت با حالتی بی حوصله و منزجر کننده پاسخ داد"پدرت: دختر من است ، به صورت پاک و معصومش نگاه نکنید اون فقط یک مفت خوره"مرد عصبانی شد و محک با لگد زد تو دماغ پدرت"مرد: درموردش درست صحبت کن"لحنش خیلی جدی بود ، برگشت و به تو نگاه کرد"مرد: اسمت چیه" اب دهنت رو قورت دادی و با صدای ارون و لرزون پاسخش رو دادی"ا.ت: ا.ات ا.ف ه.هستم"مرد لبخند زد و پاسخ داد....
حدس بزنید چی گفت
جدی جدی حدس نزنین ادامش نمیدم
کرمم دارم
البته با مشخصاتی که من دادم خرم میفهمه کی رو میگم 😑😂
حدس بزنید چی گفت
جدی جدی حدس نزنین ادامش نمیدم
کرمم دارم
البته با مشخصاتی که من دادم خرم میفهمه کی رو میگم 😑😂
- ۹.۳k
- ۰۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط