بازیگر p12
_روز های عاشقی_*مرد عاشق پیشه *
از شادی لبخند روی لبش پاک نمی شد
چشمش به ساعت بود تا زمان موعود فرا برسد
با صدای زنگ از جا پرید و با دو خودش را به در ورودی رساند
در را باز کرد و بی توجه به دست معلق ربکا او را در آغوش گرفت و بویید
"دلم برات تنگ شد چرا انقدر دیر اومدی؟" yoongi
ربکا از بهت خارج شد و با لبخند او را در آغوش گرفت
"عشق من بخاطر اینکه ترافیک بود و به راحتی تاکسی پیدا نکردم" Rebecca
یونگی لبخند مغروری بر لب آورد
"از امروز دیگه نیازی نیست با تاکسی جایی بری" yoongi
ربکا گیج خندید
"منظورت چیه یونگی؟!" Rebecca
چشم هایش را آهسته با چشم بند بست
"بیا ببین " yoongi
او را مقابل ماشین آخرین سیستمی که برایش خریده بود نگه داشت
"آروم جشماتو باز کن " yoongi
ربکا با برداشتن چشم بند،اشک در چشم هایش حلقه زد
"یونگی!" Rebecca
لبش را گزید،تردید داشت
زانو زد؛حلقه ای که با میلیون ها دلار خریده بود را بیرون آورد و جلویش گرفت
"تو اولین زن زندگی من هستی ربکا،اگر اونجوری که آرزو داری نتونستم ازت تقاضای عشق کنم منو ببخش
اما من میترسم که از دستم لیز بخوری،ربکا مال من میشی؟!" yoongi
میان گریه خندید
"ولی یونگی ما تازه بهم اعتراف کردیم،زود نیست!" Rebecca
مضطرب لب زد
"میترسم!
تو خوشگل و مهربونی
میخوام مال من باشی تا خیالم راحت باشه!" yoongi
خندید،روی زانو هایش نشست و دستش را سمت یونگی دراز کرد
بعد از حلقه ها،لحظه ای که بی صبرانه منتظرش بود اتفاق افتاد
او را بوسید،هر چند وارد نبود اما مهم آن بود که بوسه اش پر از احساسات شیرین است !
"یونگی ولی این خیلی گرونه،من نمیتونم قبول کنم!" Rebecca
لبخند زد
"کل ثروت دنیا نمیتونه برای تو کافی باشه!" yoongi
از خجالت سرخ شد
چشم های یونگی از صورت ربکا برق زد و اختياري که در دست داشت از بین رفت و طی پر کردن فاصله اش با او لب های وسوسه انگیزش را به بوسه ای اشغال کرد
ربکا حیرت زده ایستاده بود،قلبش دیوانه وار به قفسه سینه اش می کوبید اما قبل از آنکه حرکتی انجام دهد یونگی جدا شد و با چشمانی ناراحت و طلبکار به او خیره شد
"چرا منو نبوسیدی؟"yoongi
از شادی لبخند روی لبش پاک نمی شد
چشمش به ساعت بود تا زمان موعود فرا برسد
با صدای زنگ از جا پرید و با دو خودش را به در ورودی رساند
در را باز کرد و بی توجه به دست معلق ربکا او را در آغوش گرفت و بویید
"دلم برات تنگ شد چرا انقدر دیر اومدی؟" yoongi
ربکا از بهت خارج شد و با لبخند او را در آغوش گرفت
"عشق من بخاطر اینکه ترافیک بود و به راحتی تاکسی پیدا نکردم" Rebecca
یونگی لبخند مغروری بر لب آورد
"از امروز دیگه نیازی نیست با تاکسی جایی بری" yoongi
ربکا گیج خندید
"منظورت چیه یونگی؟!" Rebecca
چشم هایش را آهسته با چشم بند بست
"بیا ببین " yoongi
او را مقابل ماشین آخرین سیستمی که برایش خریده بود نگه داشت
"آروم جشماتو باز کن " yoongi
ربکا با برداشتن چشم بند،اشک در چشم هایش حلقه زد
"یونگی!" Rebecca
لبش را گزید،تردید داشت
زانو زد؛حلقه ای که با میلیون ها دلار خریده بود را بیرون آورد و جلویش گرفت
"تو اولین زن زندگی من هستی ربکا،اگر اونجوری که آرزو داری نتونستم ازت تقاضای عشق کنم منو ببخش
اما من میترسم که از دستم لیز بخوری،ربکا مال من میشی؟!" yoongi
میان گریه خندید
"ولی یونگی ما تازه بهم اعتراف کردیم،زود نیست!" Rebecca
مضطرب لب زد
"میترسم!
تو خوشگل و مهربونی
میخوام مال من باشی تا خیالم راحت باشه!" yoongi
خندید،روی زانو هایش نشست و دستش را سمت یونگی دراز کرد
بعد از حلقه ها،لحظه ای که بی صبرانه منتظرش بود اتفاق افتاد
او را بوسید،هر چند وارد نبود اما مهم آن بود که بوسه اش پر از احساسات شیرین است !
"یونگی ولی این خیلی گرونه،من نمیتونم قبول کنم!" Rebecca
لبخند زد
"کل ثروت دنیا نمیتونه برای تو کافی باشه!" yoongi
از خجالت سرخ شد
چشم های یونگی از صورت ربکا برق زد و اختياري که در دست داشت از بین رفت و طی پر کردن فاصله اش با او لب های وسوسه انگیزش را به بوسه ای اشغال کرد
ربکا حیرت زده ایستاده بود،قلبش دیوانه وار به قفسه سینه اش می کوبید اما قبل از آنکه حرکتی انجام دهد یونگی جدا شد و با چشمانی ناراحت و طلبکار به او خیره شد
"چرا منو نبوسیدی؟"yoongi
- ۲۹.۸k
- ۱۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط