احساس عجیب
احـــــــســـــاســ عـــجیبــــــ
pt 43
ویو نویسنده
رین کروات باجی روگرفتو کشیدش جلو و بوسیدش
♡بعد از اینکه جدا شدن♡
رین: نه... مشکلی نیس...
باجی: وای.... اولین باره خودت پیشقدم شدی....
رین: میدونم... غیر منتظره بود نه...
باجی: اره....
رین : باجی هنو وقت هس ی چیزی بیارم بخوری؟
باجی سر رینو گرفتو بوسیدش : نه ممنون... حاضر شو بریم....
رین: باشه
پاشدن رفتن تو اتاق حاضر شدنو رفتن معبد
تو معبد *
رین: راستی برا چی جلسه گذاشته؟
باجی: عضو جدید
رین: عههه هیکارو چان... هیوگا چان... اینجا چیکا_.... اها... گرفتم....
باجی: همه صداشون در میاد
رین: چرا؟
باجی: الان میفهمی...
دراکن: ساکت!.. امروز دو تا عضو جدید داریم.. هیکارو هیزاشی و هیوگا هیزاشی.... دو عضو جدیدن... بیاین بالا
هیکارو و هیوگا رفتن بالا...
یکی: بازم دختر بچه؟
یکی دیگه: دخترن؟ بیخیال بابا!
که یهو یکی گفت: همینجوری ی دختر تو گنگ هس... چرا میخای بکشیمون پایین...
رینم عصبی شدو رف سمتش....
___________________________________________
جهت فشار خوردنتون اضافه شد....
pt 43
ویو نویسنده
رین کروات باجی روگرفتو کشیدش جلو و بوسیدش
♡بعد از اینکه جدا شدن♡
رین: نه... مشکلی نیس...
باجی: وای.... اولین باره خودت پیشقدم شدی....
رین: میدونم... غیر منتظره بود نه...
باجی: اره....
رین : باجی هنو وقت هس ی چیزی بیارم بخوری؟
باجی سر رینو گرفتو بوسیدش : نه ممنون... حاضر شو بریم....
رین: باشه
پاشدن رفتن تو اتاق حاضر شدنو رفتن معبد
تو معبد *
رین: راستی برا چی جلسه گذاشته؟
باجی: عضو جدید
رین: عههه هیکارو چان... هیوگا چان... اینجا چیکا_.... اها... گرفتم....
باجی: همه صداشون در میاد
رین: چرا؟
باجی: الان میفهمی...
دراکن: ساکت!.. امروز دو تا عضو جدید داریم.. هیکارو هیزاشی و هیوگا هیزاشی.... دو عضو جدیدن... بیاین بالا
هیکارو و هیوگا رفتن بالا...
یکی: بازم دختر بچه؟
یکی دیگه: دخترن؟ بیخیال بابا!
که یهو یکی گفت: همینجوری ی دختر تو گنگ هس... چرا میخای بکشیمون پایین...
رینم عصبی شدو رف سمتش....
___________________________________________
جهت فشار خوردنتون اضافه شد....
- ۱.۱k
- ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط