آه سهراب چه دیدی تو از این شهر و دیار

آه ، سهراب ! چه دیدی تو از این شهر و دیار ؟
تو که جز شادی و امّید ، نخواندی هرگز !
بانگِ آواز تو پیچیده در این دشت، هنوز ؛
"دلخوشی ها کم نیست" !
خوش به حالت سهراب !
دلِ ما طعمِ خوشی را به دمی هم نچشید !
در عوض در شبِ تاریکِ کویرِ دلِ ما ؛
دلخوری ها کم نیست ...
تو قسم یاد نمودی به حبابِ لبِ رود ،
ما قسم یاد نمودیم به تاریکیِ شب
تو زِ مهر و شعف و شادیِ دلهای رئوف
تو زِ زیباییِ گلها و چمن ها گفتی ،
ما زِ خار و خس و ویرانی و دلهای کبود !
ما که عمریست میانِ غمِ خود ، غوطه وریم !
آه سهراب ! چه فرق است میانِ من و تو
ما کجا ، مزرعه ی سبز، کجا ؟
نکند کویِ تو فردوسِ برین بوده و ما بی خبریم !
دیدگاه ها (۱)

ما آدما اهل گُم کردنیم... از بچگی عادت کردیم خواه و ناخواه ی...

کاش می شدکاش می شد سر نوشت از سر نوشت یا سرشت آدمی از سر سرش...

جمع کن برویم، ما را چه به اینجا؟ اینجا که آدم‌هایش از کاه، ک...

سراغ آلبوم های قدیمی رفتم... خیلی از آدمهای تو عکسا دیگه کنا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط