عشق در فرقهی ما

عشق در فرقه‌ی ما ،
میکده‌ای متروک است
با دری کهنه و فانوسی و میزی کوچک:
نور سرما زده‌ی فصلی دور
باز تابیده ز گلدان بلور،
ما در آن شعله‌ی گلدان بودیم
زینت فصل زمستان بودیم.
شبح میکده‌ی متروک
ساقی گمشده در تاریکی
ساغر مدفون در ویرانه
یادگار گل یخ...

#محمدعلی_سپانلو
دیدگاه ها (۰)

غمش در نهانخانه ی دل نشیند به نازی که لیلا به محمل نشیند به...

حقیقت ندارد؛زمانی که انسان پیر میشوداز رویاهایش دست میکشدبلک...

تا عهد تو دربستم، عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه ...

ما هیچ نیستیم، جز سایه‌ای ز خویشآیین آینه، خود را ندیدن است....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط