طلای شجاع پارت ۸

طلای شجاع پارت ۸
.
.
.
.
چند روزی از پیروزی کشور می‌گذشت و شیلا کاملا سقوط کرده بود!
شهر در حال باز سازی بود
و امنیت سر تا سر کشور رو فرا گرفته بود!
و مردم این امنیت رو مدیون شاهزاده و فرمانده کیم بودند
.
.
.
.
€ چی ....از سرزمین هیکایو؟
چرا دارند به اینجا میاند؟
_نمیدونم سرورم!
€امید وارم همه چیز خوب پیش بره و اتفاق بدی نیوفته!
.
.
.
.
_سروذم امپراطور لی هیانگ تشریف آوردند!
€داخل شدند!
^روز خوش امپراتور پارک .....حالتون چطوریثه؟
€ممنونم.....خوش آمدید
^شنیدم پیروزی بزرگی کسب کردین!
تبریک میگم!
€اوه.......ممنونم!
همش به لطف فرمانده وپسرم بود !!!
^اون خیلی وقته ک پسرتون رو ندیدم!.....دلم میخاد ببینمش!
€برای کمک به باز سازی شهر رفته تا به فرمانده کنم کنه!
^در راه خیلی درباره فرمانده کشورتون شنیدم!
دوست دارم ببینمش!
€اوه البته....
^آه...داشت یادم میرفت این پسر بزرگم و جانشین منه!
لی میونگ!
$خوشبختم سرورم!
€همچنین! از آخرین باری ک دیدمت خیلی میگزره!
برای خودت مردی شدی!!
$شما لطف دارید........ممنونم😃
.
.
.
€هی برو و شاهزاده و فرمانده کیم رو به اینجا بیار!
_بله سرورم سریعا انجام میشه!
.
.
.
.
ادامه دارم....
لایکا =۶۵
کامنتا=۱۰۰
فالوورا=۱۰۷۵