ای بیوفای سنگدل قدرناشناس

ای بی‌وفای سنگدل قدرناشناس!
از من همین که دست کشیدی تو را سپاس

با من که آسمان تو بودم روا نبود
چون ابر هر دقیقه درآیی به یک لباس

آیینه‌ای به دست تو دادم که بنگری
خود را در این جهان پر از حیرت و هراس

پنداشتی مجسمه سنگ و یخ یکی ست؟
کو آفتاب تا بشوی فارغ از قیاس

دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت!
روزی به امر کردن و روزی به التماس

مگذار ما هم ای دل بی زار و بی قرار
چون خلق بی ملاحظه باشیم و بی حواس

#فاضل_نظری
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘😔 😔 😔 😔 😔 💖 💖 💖 💖 💖 💖 💖 💖 💖 💖 💖 💖 💖
دیدگاه ها (۱)

قدیما در خونه‌ها همیشهباز بود...کسی هم از قبل خبرنمی‌داد...چ...

💕 ﮔﻔﺘﻢ ﻓﺪﺍﯼ ﭼﺸﻤﺖ قَدری ﺭﻃﺐ ﻧﺪﺍﺭﯼﮔﻔﺘﺎ مگر ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑـﺮ ﺭﻭﯼ ﻟﺐ ﻧﺪ...

🌹 ‌در دلم عشق تو می ماند و من می میرمعاقبت از غم تو ره به ج...

باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده استباز هم که نیست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط