درویشی و عاشقی به هم سلطانیست

درویشی و عاشقی به هم سلطانیست
گنجست غم عشق ولی پنهانیست
ویران کردم بدست خود خانه‌ی دل
چون دانستم که گنج در ویرانیست
دیدگاه ها (۲۵)

هر روز که صبح بردمیدییوسف رخ مشرقی رسیدیکردی فلک ترنج پیکرری...

عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوختمرغ جان را نیز چون پرو...

خانه ی دوست کجاست؟در فلق بود که پرسید سواراسمان مکثی کردرهگذ...

دگر رویت نمی بینم گل بستان ....خدا حافظمگر روز قیامت با دل گ...

به کوی عاشقی رفتم قمار عشق سر کردمنه من بازنده ی عشقم به دید...

از بارش بی موقع باران چه بگویم؟از بام ترک خورده ی ویران چه ب...

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط