شاگرد انتقالی پارت ۵۴ (طولانی)

ا/ت: ولی مگه خودت نگفتی که این یک دورهمی دوستانست و میتسویا و پاه و دراکن و بقیه هم میان؟ پس کو؟
باجی با قیافه ای عبوس به اطراف نگاه کرد
باجی: من بهشون گفتم شاید کاری براشون پیش اومده که نیومدن!
ا/ت: واقعا؟ ولی میتسویا می گفت هیچ کاری نداشته و از روی بیکاری خوابیده!
باجی که انگار تحت فشار قرار گفته بود در تلاش بود تا با بهانه دروغ هایش را ماسمالی کند
باجی: فکر می کردم باید خسته باشه...بعدشم خب..هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده که!..خب اون یک قرار دوستانه بود مگه من دوستت نیستم؟؟
اما اینبار مایکی جوابش را داد
مایکی: یه دوست خوب چرا باید درمورد من به دوستش دروغ بگه؟ چرا درمورد من به ا/ت دروغ گفتی؟ چرا بهش نگفتی من تو کیوتو هستم؟
باجی: می خواستم نگرانت نشه!
ا/ت: اما این داستانی که برای من تعریف کردی حتی نگران کننده تر بود!
باجی:...
مایکی با صدایی تقریبا غرس مانند و با خشم به سمت او رفت
مایکی: راستشو بگو! باجی!
باجی:باشهههه!..تقصیر من بود!خب؟ من همشو بهتون دروغ گفتم!...
ا/ت:چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
باجی:چون..چون..چون ازت خوشم میومد ا/ت!
با شنیدن حرف باجی تعجب کردم و بی حرکت ماندم انتظار همچین چیزی را نداشتم هیچ کلمه ای از دهانم خارج نمی شد یک دقیقه بعد مایکی با صدایی ارام و خونسرد ولی کمی عصبی به طرفم امد
مایکی: این قضیه رو همین جا چالش میکنیم! دیگه هیچکدومتون درموردش حرفی نمی زنید باشه؟ هرچی اتفاق افتاد رو فراموش کنید!
سوییچ موتورش را از جیبش بیرون اورد و نگاهی به باجی انداخت
مایکی: همه چیز رو فراموش کن!
زمزمه کرد: همچیز رو!!
دیدگاه ها (۰)

شاگرد انتقالی پارت ۵۵

شاگرد انتقالی پارت ۵۶

شاگرد انتقالی پارت ۵۳

شاگرد انتقالی پارت ۵۲

شاگرد انتقالی پارت ۶۳

love Between the Tides³⁴شب برگشتم خونه ا/ت: تهیونگ تهیونگ: ت...

Between the Tides³²یک هفته بعد تهیونگتو دفترم بودم تق تق تق ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط