غزل چشمت غزل مویت غزل لبهات بانوجان

غزل چشمت، غزل مویت، غزل لبهات بانوجان
خدا رحمش بیاید بر مخاطب‌هات بانوجان

نگاهت منتقدها را حسابی بی‌زبان کرده
و شاعرهای سردرگم که در شب‌هات بانو جان

غنایی راه رفتن ها؛ حماسی عشوه کردن‌ها
چه می چسبد برای ما مجرب‌هات بانوجان

تبم تند است و هذیانم مفاعیلن مفاعیلن
دعا کن قسمتم باشد تو و تب‌هات بانوجان

رسیدم روی این بیتی که عمرش یازده قرن است
و می پرسم  به شکلی که مودب‌هات بانوجان:

تو مرصادالعبادی یا فروغ کشف‌الاسراری
که رندی می‌گذارد سر به مکتب‌هات بانوجان؟

تو لامذهب‌ترین شعری که خیلی دوستش دارم
به مِی سجاده رنگین شد و شد لب‌هات بانوجان

💞 💞
دیدگاه ها (۲)

گفتم: مگر من کیستم؟ گفتی: تو دنیای منی...گفتم: به جز این چیس...

زندگی رنگ غبار است و فراموشی ، گر قاب عکس من و تو سینه ی دیو...

بگذار در قشنگ ترین اشتباه من آتش بگیرد از تو دل سربراه من ...

وقتیشبدر گیسوان ... #تو خلاصه شدهنوازش کردنتآرزوی مشترکی میش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط