سناریو
سناریو
وقتی مشکل قلبی داری و اونا نمیدونن ❤️🩹
نامجون: ( داشتی ظرفا رو میشستی که یهو یه بشقاب از دستت افتاد و قلبت درد میکرد و با دستت قلبتو گرفته بودی)
ات: نامجونننن ( داد)
نامجون: ع...عزیزم چه اتفاقی افتاده.....خوبی ( نگران)
ات: ب..برو ا... اون قرصا رو بیار ( ضعیف)
( نامجون قرصای قلبتو میاره و میخوری و حالت خوب میشه)
نامجون: اون قرصا ماله چیه ؟
ات: خ..خب اونا ماله قلبمه من مشکل قلبی دارم
نامجون: ( میاد بغلت میکنه) لطفاً دیگه چیزی رو ازم مخفی نکن
جین: ( داشتین باهم غذا میخوردین که حالت بد شد)
ات: ممنونم جین من دیگه سیرم
جین: خواهش میکنم 😊
( میری توی اتاقت و جین هم باهات میاد و میبینه با دستت قلبتو گرفتی و قرص میخوری)
جین: داری چیکار میکنی ؟؟.....این قرص ماله چیه ؟!؟!؟( داد)
ات: خ..خ...خب من....م... مشکل قلبی دارم ( ترسیده)
جین: از کییی ؟!
ات: از...و... وقتی که...ب...بدنیا امدم
جین: ( میبوستت) ببخشید سرت داد زدم ولی آخه چرا بهم نگفتی ؟
ات: چون نمیخواستم ناراحت شی
جین: خواهش میکنم بهم بگووو اگر بهم نگی بیشتر ناراحتم میکنه
جیهوپ: ( توی اتاقت نشسته بودی حالت بد شد و نمیدونستی قرصا تو پیدا کنی)
جیهوپ: سانشتاینم.....حالت خوبه....چ...چه اتفاقی افتاد ( نگران)
ات: ا..اون...ق...قرصا رو برام بیار ( اشاره میکنی به قرصا)
( قرصا رو برات میاره و میخوری و یکمی که حالت خوب شد میپرسه)
جیهوپ: چه اتفاقی افتاد ؟!؟؟؟
ات: خ..خب من مشکل قلبی دارم
جیهوپ: پس چرا بهم نگفتی ( بغض)
ات: چون نمیخواستم ناراحت شی ( بغض)
جیهوپ:( میاد محکم بغلت میکنه) ولی اینجوری بیشتر ناراحتم میکنی
جیمین:( اونم مثل نامجون)
شوگا:( شب از خواب بیدار میشه و میبینه داری قرص میخوری و میاد از پشت بغلت میکنه)
شوگا: پیشی... کوچولو....تو مریضی ؟
ات:......نه
شوگا: پس....چرا.....قرص میخوری ؟
ات: من مشکل قلبی دارم
شوگا: پ...پس چرا بهم نگفتی ( بغض)
ات: نمیخواستم ناراحت شی
شوگا: اولن اینکه چیزی رو بهم نمیگی بیشتر ناراحتم میکنه و دومن آخرش که میفهمیدم
ات : ببخشید
شوگا: اشکالی نداره فدات شم ولی دیگه چیزی رو ازم مخفی نکن ( لبخند )
کوک:( اونم مثل شوگا)
تهیونگ: ( اونم مثل جین)
حمایت 🥲💐
میدونم چرت شد 😔🤝
وقتی مشکل قلبی داری و اونا نمیدونن ❤️🩹
نامجون: ( داشتی ظرفا رو میشستی که یهو یه بشقاب از دستت افتاد و قلبت درد میکرد و با دستت قلبتو گرفته بودی)
ات: نامجونننن ( داد)
نامجون: ع...عزیزم چه اتفاقی افتاده.....خوبی ( نگران)
ات: ب..برو ا... اون قرصا رو بیار ( ضعیف)
( نامجون قرصای قلبتو میاره و میخوری و حالت خوب میشه)
نامجون: اون قرصا ماله چیه ؟
ات: خ..خب اونا ماله قلبمه من مشکل قلبی دارم
نامجون: ( میاد بغلت میکنه) لطفاً دیگه چیزی رو ازم مخفی نکن
جین: ( داشتین باهم غذا میخوردین که حالت بد شد)
ات: ممنونم جین من دیگه سیرم
جین: خواهش میکنم 😊
( میری توی اتاقت و جین هم باهات میاد و میبینه با دستت قلبتو گرفتی و قرص میخوری)
جین: داری چیکار میکنی ؟؟.....این قرص ماله چیه ؟!؟!؟( داد)
ات: خ..خ...خب من....م... مشکل قلبی دارم ( ترسیده)
جین: از کییی ؟!
ات: از...و... وقتی که...ب...بدنیا امدم
جین: ( میبوستت) ببخشید سرت داد زدم ولی آخه چرا بهم نگفتی ؟
ات: چون نمیخواستم ناراحت شی
جین: خواهش میکنم بهم بگووو اگر بهم نگی بیشتر ناراحتم میکنه
جیهوپ: ( توی اتاقت نشسته بودی حالت بد شد و نمیدونستی قرصا تو پیدا کنی)
جیهوپ: سانشتاینم.....حالت خوبه....چ...چه اتفاقی افتاد ( نگران)
ات: ا..اون...ق...قرصا رو برام بیار ( اشاره میکنی به قرصا)
( قرصا رو برات میاره و میخوری و یکمی که حالت خوب شد میپرسه)
جیهوپ: چه اتفاقی افتاد ؟!؟؟؟
ات: خ..خب من مشکل قلبی دارم
جیهوپ: پس چرا بهم نگفتی ( بغض)
ات: چون نمیخواستم ناراحت شی ( بغض)
جیهوپ:( میاد محکم بغلت میکنه) ولی اینجوری بیشتر ناراحتم میکنی
جیمین:( اونم مثل نامجون)
شوگا:( شب از خواب بیدار میشه و میبینه داری قرص میخوری و میاد از پشت بغلت میکنه)
شوگا: پیشی... کوچولو....تو مریضی ؟
ات:......نه
شوگا: پس....چرا.....قرص میخوری ؟
ات: من مشکل قلبی دارم
شوگا: پ...پس چرا بهم نگفتی ( بغض)
ات: نمیخواستم ناراحت شی
شوگا: اولن اینکه چیزی رو بهم نمیگی بیشتر ناراحتم میکنه و دومن آخرش که میفهمیدم
ات : ببخشید
شوگا: اشکالی نداره فدات شم ولی دیگه چیزی رو ازم مخفی نکن ( لبخند )
کوک:( اونم مثل شوگا)
تهیونگ: ( اونم مثل جین)
حمایت 🥲💐
میدونم چرت شد 😔🤝
- ۲۸۱
- ۲۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط