حقیقت دارد

#حقیقت دارد
#تو را دوست دارم
در این #باران
می خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
 من عبور کنم
 #سلام کنم
#لبخند تو را در باران
 می خواستم
 می خواهم
 تمام لغاتی را که می دانم برای تو
 به #دریا بریزم
دوباره #متولد شوم
#دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در اینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
 امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک #چمدان بخرم
 تو معنی #سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا #صید کنم
لغات را شستشو دهم
 آنقدر بمیرم
 تا #زنده شوم  

#احمدرضا_احمدی
#شعر_نو
#تو_را_دوست_دارم

؛__________❤__________

#شعر #نثر
#گنجینه_ادب_فارسی
#ادبیات_فارسی
#سرای_فارسی
#آشیانه_شعر_نثر
#داستان #داستانک
#حکایت #شعر_آیینی
#احمد_رضا_احمدی
#عاشقانه
دیدگاه ها (۰)

#نازنین آمد و دستی به #دل ما زد و رفتپرده ی خلوت این #غمکده ...

آخر قصه ی #عشق ما را همان اول لو دادندهمان جایی که گفتند : ی...

#دل_بسته‌ ام از همه عالم به روی #دوستوز هر چه فارغیم، به‌جز ...

#درویش ی به نزد پادشاهی رفت،▪️#پادشاه باو گفت: که «ای زاهد!»...

در مدح تو لال می شود هر "غالی"تو مثل خدا مُحَوِلَ‌الاحوالی؛د...

#بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. #پسر را گفت: نباید که ا...

با همه ی بی سر و سامانی امباز به دنبالِ #پریشانی امطاقتِ #فر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط