p44

حال کردی چه سریع همه چیز رو جفت و جور کردم؟
کای_خوب بود....فقط ی چیز دیگه مونده

+چی
کای_من هنوز نمیدونم چی بهش بگم

+کاری نداره...میریم کافه خودم بهت میگم چی بهش بگی
و دوباره بغلم کرد
میدونستم استرس داره
منم صمیمانه بغلش کردم
کای_یوحا نمیدونم اگه نبودی چیکار میکردم
+شکر میکردی

خنده کوتاهی کرد
مغازه دار حلقه ها رو داخل ی جعبه خیلی قشنگ گذاشته بود
بعد از حساب سوار ماشین شدیم و به سمت کافه حرکت کردیم
وقتی رسیدیم کافه خیلی قشنگ شده بود
روی میزی که مخصوص کای و شین هه بود شمع گذاشته بودن و کلی گلبرگ
اما یونا و شوهرش هنوز هم مشغول تزیین کافه بودن

من و کای رفتیم خسته نباشی ای بهشون دادیم و رفتیم سر وقت کار خودمون.
چیزای زیادی ب کای گفتم تا به شین هه بزنه...اما امیدوارم تا اون موقع یادش بمونه
وقت زیادی نمونده بود تا شین هه برسه..همه چیز اماده و حاضر سر جاش بود...کای کلی از یونا و سوهو(شوهر یونا)تشکر کرد.
از اونجایی که وقت زیادی نمونده بود تا شین هه برسه همه رفتن سر کارشون...یونا و سوهو که رفتن اشپزخونه و منم کیفم رو برداشتم حرکت کردم که برم کمی در کافه رو باز کردم که برم ولی ی چیز یادم اومد...رو کردم به کای با صدای بلند گفتم:

+کای
کای_بله
+یادت نره بهش بگی
متفکر فکر کرد
کای_چیو؟
بلند گفتم
+دوست دارمو!
بلافاصله از در بیرون رفتم.
خنده ای کردم.
سرم رو بالا گرفتم تا درست خیابون رو ببینم اما با دیدن شخص جلوم خشکم زد.
تهیونگ اینجا چیکار میکرد؟!
با عصبانیت و خشم باور نکردنی ایی اومد جلوم و دستمو کشید و دنبال خودش میکشوند.
محکم منو پرت کرد تو ماشین و در رو کوبوند
اگه ماشین خودم بود پaره اش میکردم.
سوار ماشین شد و در طرف خودشم با عصبانیت کوبوند.
سر جام درست نشستم و بهش توپیدم.

+این چه کاریه؟!زده به سرت؟؟؟
با داد گفت:
_هیس!!صدات در نیاد یوحا!!
+یعنی چی صدات در نیاد؟؟دارم دلیل کارت رو میپرسم.
بلند تر از قبل داد زد
_گفتم صدات در نیاد!!هر وقت رسیدیم همه چی معلوم میشه.
بغض بدی تو گلوم جا خشک کرده بود
باز به جرم کدوم گناه نکرده میخواد مجازاتم کنه؟
بق کرده روم رو ازش گرفتم و سرم رو به شیشه تکیه دادم.
با سرعت بالایی رانندگی میکرد...از ترس تو خودم جمع شدم...خاطره اون تصادف لعنتی از جلو چشمام رد میشد....
چشمام رو بستم و سعی مردم حواس خودمو به چیز دیگه ای پرت کنم...
خدا میدونه باز چی شده اقا توپش پره.
تا جایی که یادمه از دیروز ظهر برخورد خاصی باهاش نداشتم که از دستم عصبی باشه.
با توقف ماشین چشمام رو باز کردم...خارج از شهر توی جای پرتی بودیم.

_پیاده شو
زود تر از من پیاده شد.
خدا بخیر کنه...اومده اینجا منو چال کنه.
با تردید از ماشین پیاده شدم..
جلو رفتم رو به روش ایستادم.
سرش رو بالا گرفت و شروع کرد به حرف زدن

_بهم گفتی ی مرد خوب پیدا کنم اما میبینم خودت زودتر پیداش کردی!!
________________
غلط املایی بود معذرت🌚🤍✨
ب نظرتون تهیونگ چشه؟!
شرط ها رو برسونید تا پنجشنبه بزارم💗
شرط ها:
لایک:۲۵
کامنت:۲۵
حمایتا کم شده......
دیدگاه ها (۳۹)

p45

❗تیزر فصل جدید❗

❗شرایط پارت گذاری❗

p43

(ویو جیگو)سرمو برگردوندم و یهو ماشین کای رو ندیدم و فکر کردم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط