عشق من

عشق من

پارت : ۱۰

ویو ات
همینجوری داشت بهم نزدیک میشد که دیدم کوک اومد و زد تو دهنش و همینجوری با لگد به شکم اون میزد
+ بسه
_ چجوری جرعت کردی به پرنسس من نزدیک شی
وقتی اون حرف رو زد احساس آرامش کردم
احساس کردم یکی رو دارم که کنارش جام امنه
ویو کوک
پرنسسم تشنه اش شده بود برا همین رفتم براش نوشیدنی بیارم داشتم برمیگشتم که
دیدم یکی داره به ات نزدیک میشه
خون جلو چشمام رو گرفت رفتم اونقدر
زدمش که داشت خون بالا می‌آورد
با صدای ات که گفت بسه به خودم اومدم
و ات رو بقل کردم
آروم شدم . بعد از ات پرسیدم
_نترسیدی که بیبی؟
+"نه ددی
_ خوبه
بعد همه برام دست زدن
خلاصه مهمونی تموم شد
و باید ات رو به خونشون برمیگردوندم
میخواستم به ات بگم که میای شب خونه ی ما ولی از اجوما میترسیدم ( مامان ات )
خلاصه ات رو به خونشون برگردوندم و به خونه ی خودمون رفتم
رفتم توی اتاقم اینقدر خسته بودم که سریع خوابم برد
دیدگاه ها (۵)

عشق من ویو جونگ کوک : خلاصه به خونه ی خودمون رفتم اونقدر خست...

سلام به همگی 💖💖💖عیدتون مبارک بچه ها من واقعا بابت حمایتتون م...

۲ عشق من پارت : ۹ + اومدی جلو در زنگ بزن _ باشه ------------...

عشق من پارت : ۸ _ لباس خریدی + ای وای نه _ ایرادی نداره من ب...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط