در کوی دلتکلبه ای از بهر دلم ساز

در کوی دلت،کلبه ای از بهر دلم ساز
تا راه به سوی دل تو باز شود باز

آمد به لبم جان و نگاهی ننمودی
تا محو وجود تو شوم، برکشم آواز

من باده ی مستی ز کف غیر نگیرم
جام می من روی تو و آن دو لب باز

نا دیدن تو برنظرم سخت گران است
ماندم به که افشا کنم این درد دل و راز

بر چشم ترم اشک زهجران تو خون شد
جز آه نبودست مرا همدم و دمساز

افسوس بر این سوخته هیچت نظری نیست
باز آ که دلم را ز رخت کوک شود ساز

گفتم که گرم بال دهی سوی تو آیم
شوقم به تو بسیار،ولی کو پر پرواز؟
دیدگاه ها (۳)

گفتم که نرو تلخ شود روز شبانمگفتی بروم چونکه تمام است توانمگ...

غزلم قهر نکن،من که غزل خوانِ تواَممن که  تا صبحدمان سخت نگهب...

عاشقی کن! که هنر نیست به تن بالیدناز هر آغوش به آغوش دگر...

دنیای مجنونی بجز لیلا نداردلیلاتراز لیلای من دنیا نداردمعشوق...

صید و دام و صیاد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط