"سگ سیاه افسردگی"

هیچگاه از حیوانات خوشم نمی آمد ، نه آنکه خوشم نه آید بلکه میترسیدم . از تمام حیوانات و حشره ها که فکرش را میکنید ، اما هیچگاه فکرش را نمیکردم سگی در من لونه کند ؛ سگی سیاه که سال هاست با من هم قدم است و راستش را بخواهید سگ ها واقعا وفادارند ؛ اوایل سعی میکردم از دستش راحت شوم بالاتر که گفتم بنده از حیوانات میترسم اما کم کم با وفاداری اش به آن عادت کردم و حال اگر نباشد حس میکنم چیزی را گم کرده ام ؛ او با من خو گرفته است و خب البته که من نیز با او خو گرفته ام! افسردگی جزی از من شده است و از من تغذیه میکند ، روحم پایان یافته و جسمم در حال تغذیه است.
.
.
.
.
.
.
_Nothing kills you like your mind🪔
15.08.1400
19:25
دیدگاه ها (۱۳)

هوا هوایِ دو نفره هاست ؛هوایِ اینکه دلم هوای بودنتـو کنهبشین...

چرا من از توضیح دادن ریشه‌ی ناراحتی و عصبانیتم پرهیز میکنم!؟...

جدیدا از هیچ اتفاقی عمیقا ناراحت نمیشم؛از هیچ رفتاری نمی‌رنج...

اگه ناراحت شدی اون نتونست حالتو خوب کنه چی؟اگه داشتی میفتادی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط