انگشتانم

... ..
انگشتانم ؛
از کار افتادہ اند
آنقدر کہ آمدنت را مشق کردہ اند

چشمانم؛
تار می بینند
آنقدر کہ انتظارت را
خیرہ ماندہ اند

پاهایم ؛
ناتوان شدہ اند
آنقدر کہ
عشقت را ایستادہ اند قلبم
اما
هنوز تند می تپد
تا وقتی کہ هستی
و عطر نگاهت را بہ آفاق می پاشی
دوست داشتنت
هم چنان در رگ هایم جاریست ..... #سارا_قبادی
دیدگاه ها (۵)

عاشق نمی شویکه ببینی چه می کشم#شهریار

...در حال دوست داشتن تواَممثل پیچک بی دیوارمثل دُرنای بی جفت...

هرگز گمان مبر ڪہ دلم را شڪستہ اےبا هر قدم ڪہ دور شدے استخوان...

.دلم می خواهدپیرزنی شوم، آلزایمر بگیرمزنگ بزنمانگار پسرم هست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط