عشق و نفرت پارت

عشق و نفرت پارت ۱٠💙

ویو کوک
سومین کل یچرت و پرت تحویلم داد و تا عقلمو از دست نداده بودم پاشدم که برم ولی تصمیم گرفت همراهم بیاد و من بهش اهمیتی ندادم اما تا خود شرکت دنبالم اومد پایان ویو
کوک: عقلتو از دست دادی
سومین: اره
کوک: برگرد خونه، همین الان(داد)
سومین: نمیتونم ظهره و تاکسی نیست و ماشینمم خرابه پس باید با تو برگردم
کوک: پیاده
سومین: انتظار نداری که این همه راهو پیاده برم
کوک: پس بشین و صدایی ازت در نیاد

ویو کوک
بالاخره رسیدیم خونه
اصلا از اینکه سومین پیشم بود احساس خوبی نداشتم
پابان ویو
اجوما: خوش اومدید
کوک: ممنون اجوما
اجوما: بفرمایید ناهار حاضره
ویو مینسو
داشتیم در سکوت غذامون رو میخوردیم که با چیزی که دیدم دست و پاهام یخ کردم
اون کوک با سومین بود. باهم اومدن
پایان ویو
عا پسرم خوش اومدید کجا بودی پس
_ببخشید یسری کارا مونده بود
ویو کوک
مینسو فیسش ناراحت بود
معلوم شد الان کلی عصبانیه ازم
چند ثانیه بهس نگاه کردم اما اصلا نگاهم نکرد
پایان ویو
سومین: من خستم میرم بخوابم نوش جونتون(پوزخند)

ویو راوی
کوک نشست و بعد چند ثانیه مینسو تشکر کرد و بلند شد و رفت
پایان ویو

کوک: مینسو
مینسو:..
کوک: مینسو حمامی؟
مبنسو اثمد بیرون از حموم
مینسو:(نگاه بغض دار و ناراحت)
کوک: مینسو... بزار توضیح بدم
مینسو: چیو توضیح بدی کوک ها؟
کوک: ببین اون ازم خواست..
مینسو: برام مهم نیست چی خواسته، حداقل جواب زنگا و پیامامو میدادی
هیچ میدونی صبح چقدر حالم بد بود
کوک:(اومد بغلش کنه ولی مینسو پسش زد)
کوک: اینجوری نکن مینسو
مینسو: الان واقعا حوصله ندارم کوک بهتره صحبت نکنیم
ویو سومین
صدای مینسو میاومد. اره خودشهدهمونی بود که میخواستم.دعوا کنید دعوا کنید هنوز اولشه
پایان ویو

ادامه دارد....