نگاهت آنقدر عمیق بود که اگر هرگز شنا کردن را یاد نمیگرفتم

نگاهت آنقدر عمیق بود که اگر هرگز شنا کردن را یاد نمیگرفتم در آن غرق میشدم.
نگاهت آنقدر حرف داشت که اگر هیچوقت خواندن را بلد نبودم تو را نمیفهمیدم؛
نگاهت آنقدر سنگین بود که اگر حتی قدری قوی نبودم آن را تحمل نمیکردم.
اما نگاهت عجیب دور بود آنقدری که هیچگاه نتوانستم پرواز کردن را یاد بگیرم...
سحر قاضی نظام
دیدگاه ها (۱)

در کنار اسمان های مه الود اینجا کسی حتی نمیتواند فکر کند به ...

خسته از عمری زمستانم،بهارم میشوی ؟!معصومه صابر

بو مي‌کنم زيباترين گلِ زرد جهان راو لبخند مي‌زنم !انسان غاري...

گِرد آن خانه بگردم که در او خلوتِ توست...وحشی بافقی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط