سایه های سبز

سایه های سبز
p5

با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم و روی تخت نشستم دراکو هم انگار تازه بیدار شده بود رفتم آب به صورتم زدم و موهام رو شونه کردم بعدش رفتم پشت پرده و لباسم رو عوض کردم (اسلاید دو لباس فرم اسلیترین) اومدم بیرون.. دراکو منتظر بود که بیام تا اون بره لباس بپوشه یجوری بهم نگاه میکرد انگار محو شده بود.
نمیخوای بری لباس بپوشی؟ الان دیر میشه ها
&چی.... الان میرم

«ویو دراکو»

خیلی قشنگ شده بود... هی داری چی میگی دراکو اینم یه دختره مثل بقیه دخترا...
لباسم رو پوشیدم اومدم بیرون و باهم به سمت کلاس رفتیم
&هی من حتیً اسمت هم نمیدونم خودت نمیخوای معرفی کنی؟
من ا/ت هستم ا/ت گریمشا و میدونم تو هم دراکو مالفوی هستی...
&اسم من رو از کجا میدونی؟(پوزخند)
حتما از یه جایی میدونم دیگهه
به کلاس رسیدم امروز با گریفیندور کلاس داشتیم اه
رفتیم تو که دیدم فقط چند تا جای خالی توی کلاس هست ا/ت رفت پیشه اون ریگولوس نشت(نکته باید بگم که توی داستان این شخصیت هم هست ) منم پیش کرب و گویل نمیدونم این چه حسی بود؟ حسادت؟ اماچرا؟ پرفسور اسنیپ اومد تو و شروع به صحبت کردن در مورد معجون ها کرد و چند تا سوال پرسید یه دونه رو ا/ت جواب داد بقیه رو اون گرنجر گند زاده
بعد از کلاس پرفسور اسنیپ دیگه کلاسی نداشتیم......
دیدگاه ها (۴)

سایه های سبزp6بعد از کلاس سمت خواب گاه رفتم تا یکم استراحت ک...

سایه های سبزp7با همین فکر ها خوابم برد..... با صدای دراکو بی...

سایه های سبزp4دراکو: من نمیخوام یه دختر لوس هم اتاقی ام بشه😒...

سایه های سبزp3تو قطار داشتم با لونا حرف میزدم که صدای سوت قط...

پارت سوم قصه بی نام و نشان

You must love me..... P2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط