شانه را در هوس زلف کجت آزردم

شانه را در هوس زلف کجت آزردم
بار کج بود که بر شانه به منزل بردم

اشک، لب‌های پُر از زخم مرا تر می‌کرد
عوض بوسه فقط زخم زبان می‌خوردم

با دلِ تنگ به امید فرج می‌رفتم
باز با سر به دل سنگ تو برمی‌خوردم

مست می‌کردم و دنبال خودم می‌گشتم
- آنقدر مست - که گاهی به خودم می‌خوردم

دور باطل زدم و باختم و بازی را
در همان نقطه‌ی آغاز به پایان بردم

دَمِ رفتن، نفسی تنگ در آغوشم گیر
چادر گل‌گلی ات را کفنم کن، مُردم
دیدگاه ها (۱)

از همان روزی که در باران سوارم کرده‌ای با نگاهت هیچ می‌دانی ...

باید که ز داغم خبری داشته باشدهر مرد که با خود جگری داشته با...

#عاشق شده بود اما نمی‌توانست به #او برسد. رفت پیش #امام_صاد...

خانم ها آقایان ویسگونی های عزیز این چند روز یه کم جمع و جور ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط