عاشق بی پروا پارت
عاشق بی پروا پارت ۲
تنها دوستایی که داشتم سوآ و مینا بودن اومدن پیشم نشستن و شروع کردیم باهم حرف زدن سوآ: سه روز پیش با یک پسر آشنا شدم، به نظر پسر خوبی میاد، جدیدا یک حس هایی بهش پیدا کردم مینا: توهم که وقتی با یکی کات میکنی سریع میری با یکی دیگه همین چند روز پیش با سونجون کات کردی من نمیدونم این دل تو دله یا ژله که اینقدر سریع به یکی وصل میشه سوآ: ولش کن حالا، راستی ا/ت، تو نمیخوای با کسی وارد رابطه بشی؟ بابا تو که خوشگل ترین دختر کلاسی داری حیف میشی به خدا، از خوشگلیت استفاده کن دختر، چند روز دیگه که پیر شدی حسرت این روزا رو میخوری به خدا من یک پسرایی سراغ دارم که هم جذاب هستن هم پولدار ا/ت: واااااای سوآ، از دست تو، چرا اینقدر دوست داری با یکی باشی؟ بعدشم من از دوست پسر داشتن خوشم نمیاد سوآ: چی بگم والا، یکم بعد معلم وارد کلاس شد و شروع کرد درس دادن وسط های درس یک دختر که همیشه واسم قلدری میکرد که اسمش گایانگ بود آدامسی که همیشه ی خدا داشت رو به موهام چسبوند، چون اون با خوشگلیش و باهوش بودنش همه رو گول میزد اگه به معلم میگفتم باور نمیکرد، پس بهش اهمیت ندادم، زنگ که خورد رفتم و با بدبختی آدامس رو از توی موهام در آوردم، داشتم میرفتم سر کلاس که دوباره اون گایانگ رو مخ اومد گایانگ: هی، هرزه بهتره پا روی دم من نذاری وگرنه بد میبینی، دلم نمیخواد ازم خوشگل تر باشی پس اینقدر به پوستت نرس و خودتو خوشگل نکن ا/ت: آخه حسود بدبخت، تویی که به موفقیت و خوشگل بودن همه حسادت میکنی، چطور انتظار داری بقیه با این شخصیت کثیفت دوستت داشته باشن؟ تویی که فقط قیافت شبیه آدمیزاد هست و درونت از هر حیوانی کثیف تره حرف از خوشگلی نزن که خندم میگیره گایانگ: خیلی وقته بهت کار نداشتم، زبونت دراز شده هرزه کوچولو، بعدا بد جوری زبونتو قیچی میکنم ا/ت: برو بابا، فکر کردی کی هستی دوتا پسر اومدن بهت درخواست دادن شاخ شدی؟ برو بابا اونور جوگیر هرزه، با دستام کنارش زدم و رفتم سر کلاس امروزم مثل روزای دیگه تموم شد و رفتم خونه ا/ت: مامان من اومدم مامان ا/ت: اومدی ا/ت؟ بیا بشین منو پدرت میخوایم باهات حرف بزنیم، رفتم نشستم روی کاناپه و منتظر بودم ببینم چی میخوان بگن، بابای ا/ت: دخترم، اگه منو مادرت در حقت بدی کردیم متاسفم اما مجبور بودیم این کارو بکنیم ا/ت: میشه درست حرف بزنید؟ اتفاقی افتاده؟ مامان ا/ت: متاسفم دختر گلم، اما ما تورو فروختیم ا/ت: چی؟؟؟؟!!!!......
چطور بود؟ لایک و کامنت و فالو یادتون نره، از ۱ تا ۱۰ به داستانم نمره بده
چالش: به نظرت ته داستان چی میشه؟
تنها دوستایی که داشتم سوآ و مینا بودن اومدن پیشم نشستن و شروع کردیم باهم حرف زدن سوآ: سه روز پیش با یک پسر آشنا شدم، به نظر پسر خوبی میاد، جدیدا یک حس هایی بهش پیدا کردم مینا: توهم که وقتی با یکی کات میکنی سریع میری با یکی دیگه همین چند روز پیش با سونجون کات کردی من نمیدونم این دل تو دله یا ژله که اینقدر سریع به یکی وصل میشه سوآ: ولش کن حالا، راستی ا/ت، تو نمیخوای با کسی وارد رابطه بشی؟ بابا تو که خوشگل ترین دختر کلاسی داری حیف میشی به خدا، از خوشگلیت استفاده کن دختر، چند روز دیگه که پیر شدی حسرت این روزا رو میخوری به خدا من یک پسرایی سراغ دارم که هم جذاب هستن هم پولدار ا/ت: واااااای سوآ، از دست تو، چرا اینقدر دوست داری با یکی باشی؟ بعدشم من از دوست پسر داشتن خوشم نمیاد سوآ: چی بگم والا، یکم بعد معلم وارد کلاس شد و شروع کرد درس دادن وسط های درس یک دختر که همیشه واسم قلدری میکرد که اسمش گایانگ بود آدامسی که همیشه ی خدا داشت رو به موهام چسبوند، چون اون با خوشگلیش و باهوش بودنش همه رو گول میزد اگه به معلم میگفتم باور نمیکرد، پس بهش اهمیت ندادم، زنگ که خورد رفتم و با بدبختی آدامس رو از توی موهام در آوردم، داشتم میرفتم سر کلاس که دوباره اون گایانگ رو مخ اومد گایانگ: هی، هرزه بهتره پا روی دم من نذاری وگرنه بد میبینی، دلم نمیخواد ازم خوشگل تر باشی پس اینقدر به پوستت نرس و خودتو خوشگل نکن ا/ت: آخه حسود بدبخت، تویی که به موفقیت و خوشگل بودن همه حسادت میکنی، چطور انتظار داری بقیه با این شخصیت کثیفت دوستت داشته باشن؟ تویی که فقط قیافت شبیه آدمیزاد هست و درونت از هر حیوانی کثیف تره حرف از خوشگلی نزن که خندم میگیره گایانگ: خیلی وقته بهت کار نداشتم، زبونت دراز شده هرزه کوچولو، بعدا بد جوری زبونتو قیچی میکنم ا/ت: برو بابا، فکر کردی کی هستی دوتا پسر اومدن بهت درخواست دادن شاخ شدی؟ برو بابا اونور جوگیر هرزه، با دستام کنارش زدم و رفتم سر کلاس امروزم مثل روزای دیگه تموم شد و رفتم خونه ا/ت: مامان من اومدم مامان ا/ت: اومدی ا/ت؟ بیا بشین منو پدرت میخوایم باهات حرف بزنیم، رفتم نشستم روی کاناپه و منتظر بودم ببینم چی میخوان بگن، بابای ا/ت: دخترم، اگه منو مادرت در حقت بدی کردیم متاسفم اما مجبور بودیم این کارو بکنیم ا/ت: میشه درست حرف بزنید؟ اتفاقی افتاده؟ مامان ا/ت: متاسفم دختر گلم، اما ما تورو فروختیم ا/ت: چی؟؟؟؟!!!!......
چطور بود؟ لایک و کامنت و فالو یادتون نره، از ۱ تا ۱۰ به داستانم نمره بده
چالش: به نظرت ته داستان چی میشه؟
- ۲.۹k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط