همیشه ترس آخر شدن را داشتم

همیشه ترس آخر شدن را داشتم ... !
می جنگیدم برای بُردن ؛
برای " اول" شدن !
ولی ...
وقتی #تو را دیدم ...
میدانستم که اولینت نیستم !
اما دلم میخواست ،
آخرین دختری باشم که وارد زندگیت میشود ؛
که تا اخرین لحظه زندگیت ، فقط من باشم و من ...
آخر نمیدانی عشق آخر چه مزه ای دارد‌...

#فاطمه_مقدم
دیدگاه ها (۳۰)

من در این خلوتِ خاموش سکوت اگر از یادِ "طو" یادی نکنم، می شک...

عجب عطرِ دل انگیزی دارد این #شهریور ...که هر دم مرا یاد تو ...

بی تو شهریورِ مننسخه ای از پاییز است !سی و یک روز قرار است ک...

می‌دونید که عاشق تک تکتونم لطفاً نگرانم نباشید می‌دونید که ف...

رمان در میان موهای نقره ای«پارت اول»

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 7 " ویو ا.ت : داشتم د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط