سلام ema عزیز

سلام ema عزیز
روز 352
خوبی
قصه تنهایی من شبیه ستاره دنباله داری شده که تمامی ندارد ،
صبح یکی روزهای زمستان بود که برام نوشتی
خواب دیدم نیستی ، تعبیر آمد میرسی ، هرچه من دیوانه بودم ، ابن سیرین دیوانه تر
نبودی و ندیدی که من لبخند زنان اسیر قاب گوشی شده بودم که تو شعر برام نوشتی
جواب پیام این بود
دیوانه را از چه می‌ترساند
شوق پرواز داری
کوله بار سفر را بسته ای
ولی تو جواب دادی من واقعا خواب دیدم ،
خواب تو تعبیر شد ولی زمانش الان معلوم شد
دلم برای صدات تنگ شده ، کاش میشد اونم نقاشی کرد
دلم برای نگاهت تنگ شده کاش میشد قابش کرد
دلم تنگ شده
این روزها توی کارگاه بیخود و بی‌جهت میخندم ، مهدوی میگه تو واقعا ازادی و راحت
نمیتونم درد نبودن تو را بهش بگم و توضیح بدم
فقط بهش گفتم
مهندس زندگی من شبیه همین فصل هاست فقط من توی برگ ریزان پاییز موندم و تموم نمیشه که منتظر زمستان و بهار باشم
دیگه عادت کردم به این سرمای پاییز و شب های بلندش
دیوانه ای که برگریزان را میشمارد تا تو با آخرین برگ پاییزی برسی
دیدگاه ها (۲)

سلام ema عزیزروز 351تو نمی‌دانی برای صبح شدن و صبح بخیر گفتن...

از وقتی تو اومدی خدا هم معنی دیگری پیدا کرده

سلام ema عزیز روز 353سختی کار روزانه که تمام میشد ، توی راه ...

سلام ema عزیزروز 354روز های بی تو انتهایی ندارد X=VT+X0ساده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط