تهیونگ ریشه افکاری پاشیده شد سپس تند سمت مین جی نگاه کرد

تهیونگ ریشه افکاری پاشیده شد سپس تند سمت مین جی نگاه کرد بدون حرفی دراز کشید و پهلو به مین جی چرخید از فاصله کمی چشم به جان دوخت .. اون بچه می‌خندید .. برعکس بچگی های خودش .. اون بچه آمید داشت برعکس خودش .. دلش شاد بود ...
جان با دخورانه تند گفت : خاله تو رفتی دیگه من تنها می‌خوابم .. داییم کنار زن دایی میون‌شی می‌خوابه .. تو هم نیستی هستی تنهام گذاشتی
مین جی تند موهای جان را لمس کرد : ببخشید که تنهات گذاشتم .. دیگه تنهات نمیمونی
تهیونگ تند دستش را زیر سر برد و آرنج اش را روی بالشت مین جی گذاشت با دل مهربان گفت : یکی از دوستام دختر کوچیک ۵ ساله داره میخواهی ترو باهاش آشنا کنم
جان چشم هایش را ریز کرد سپس خطاب به مین جی گفت : شوهر شما منو زن میده
مین جی ریز خنده همراهش تهیونگ با صدا بلند قهقهه وار شد ..
مین جی : خدا دیونم کردین .. بخوابیم دیگه دیر شد ..
دیدگاه ها (۱)

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۹۸ (。☬⁠。⁠)⁩مین ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۹۹ (。☬⁠。⁠)⁩پایا...

。☬⁠。⁠)⁩پارت ۹۷ (。☬⁠。⁠)⁩تهیونگ گوشی را پایین آورد سپس موهای ف...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۹۶ (。☬⁠。)وارد آ...

تهیونگ ابرو بالا انداخت و سمتش نگاه کرد: مین جی حسودی می‌کنی...

。☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۴۳ (。☬⁠。⁠)⁩تهی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط