سناریو بانگو پارت چهار

عکس سناریو عوض شد😁
(دازای پیامارو به چویا نشون میده)
&فکرشم نکن من همچین کاری نمی‌کنم
*بی‌خیال چویا فقط همین یه بار رو
&گفتم فکرشم نکن
*لطفا چوچیه مهربونم~~
&"لعنت" حالا می‌خوای چیکار کنم؟
*اونش رو بسپار به من😃😃😃
(دازای از زیره چشم یه نگاه به آکوتاگاوا و آتسوشی میندازه که بفهمه هنوز اونجاعن یا نه)
وقتی اونا رو دید چویا رو محکم کوبید به دیوار
چویا جاخورده بود از ته قلب نگران بود که دازای می‌خواد چیکار کنه
*دیوونه شدی؟معلومه که عالیم ، و به عنوان عشقت باید منو بغل کنی
(اگه یادتون رفته چویا از دازای پرسید چرا فک میکنی انقدر عالیی و مغروری؟)
دازای زیر چشمی به چویا علامت میداد که بغلش کنه
& بمیرمم این کار رو نمی‌کنم
*"بی‌خیال"
یه دفعه یه ایده‌ای به ذهن دازای رسید
*هعی میای امروز بریم خونه ما؟با موتور جدیدت؟
&من که بلد نیستم
*من می‌تونم
&جدی ؟ ولی نمیام
*هرچی بخوای تو خونه ما هست
&منظورت...
*دقیقا
&من پایم بزن بریم😃
♤تو راست می‌گفتی...به نظر خیلیم صمیمین
☆"متاسفم"میدونم الان چه حسی داری...
*بپر بالا
&به من دستور نده
*دستات رو دور کمرم حلقه کن
&هرکار بخوام میکنم
دازای با ته سرعت داشت می‌رفت و چویا هم به خودش اجازه نمی‌داد که دستاش رو دور کمر دازای حلقه کنه پس مسیر براش جهنم بود
دیدگاه ها (۳)

سناریو بانگو پارت ۵

انیمه جدید پیدا کردم😁جفتشون قشنگه اولی : شروعی پس از پایان/A...

آریما کاناا😁😁😁ببخشید یه چندوقت نبودم ، ولی به احتمال زیاد دی...

سوکوکو_ یک قلب بیرون از تن)ویو آتسوشیفک کنم چند سالی میشه ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط