چند پارتی جونگکوک🐰عشق
پارت 10
ویو یونا
صدای...
صدای....
صدای جیغ و داد مامانم میومد که می گفت
٪ یکی کمک کنه زنگ بزنید آمبولانس تروخدا کمکم کنید
یکی پشت خط بود وقتی حرف زد شناختمش دختر خالم بود (علامتش*)
*الو یونا (با گریه)
+چی شده ملیسا
*یونااا بابات تصادف کرده
+چییییی؟؟
*من بهت خبر میدم خدافظ
+نهههه نههه وایساااااا(با گریه وحشتناک)
اینقدر جیغ زدم که جونگکوک از خواب پرید
_چیشده یونا
+باباااامممم هق باباممممم
_بابات چی؟؟
+بابام هق تصادف کرده هق دختر خالم زنگ زد هق صدای جیغ و داد مامانم میومد هققققق
_باشه عزیزم آروم باش الان میریم پیشش باشه آروم باش
+چطوریییی آروم باشم هـــق
_هییییس زنگ بزن بهش بگو کدوم بیمارستانن بریم پیششون
+هق باشه
زنگ زدم
+الوووووو ملیسا کدوم بیمارتانید؟؟
*بیمارستان _______هستیم
+باشه
و قطع کرد
با کوک راه افتادیم سمت بیمارستان
وقتی رسیدیم مامانمو دیدم که چشماش قرمزززز و عین این افسرده ها نشسته یه گوشه به در اتاق عملی که بابام داخلش بود زل زده و ملیسا هم همش گریه می کرد. رفتم پیش مامانم صداش زدم جوابمو نمیداد اصلا نگامم نمی کرد. رفتم پیش ملیسا پرسیدم
+چرا مامان منو نگاه هق نمی کنه؟؟
*با منم هق حرف نمی زنه
+ای بابا هق
*جونگکوک کجاست؟؟
+تو اسم اونو از کجا میدونی؟؟
*مامانت گفت. حالا میگی کجاست؟؟
+توی ماشین
دکتر اومد بیرون منم رفتم سمتش و یواش جوری که مامانم نشنوه پرسیدم
+حالش خوبه هق؟؟
& خداروشکر عملشون خوب پیش رفت و الان بیهوش هستن و پای راستشون متاسفانه شکسته
+😭😭😭😭ممنون هـــــق. میتونم ببینمش؟؟
&بله قصد دخالت ندارم ولی به نظر من مادرتون رو بفرستین داخل
+بله هق چشم
رفتم پیش مامانم
+مامان هق بابا عملش خوب پیش رفت الان بیهوشه میتونی ببینیش ولی پای راستش شکسته
٪ واقعا؟؟
+آره برو ببینش
پاشد رفت داخل اتاق منم رفتم که کوک رو صدا کنم که بگم بیاد توی بیمارستان
+جونگکوکی بیا بریم داخل
_باشه بریم
رفتیم داخل بیمارستان که یهو ملیسا رو دیدم که...
بازم بد موقع تموم کردم😁😆🤭ببخشید😂😂تا پارت بعدی بای👋❤❤
ویو یونا
صدای...
صدای....
صدای جیغ و داد مامانم میومد که می گفت
٪ یکی کمک کنه زنگ بزنید آمبولانس تروخدا کمکم کنید
یکی پشت خط بود وقتی حرف زد شناختمش دختر خالم بود (علامتش*)
*الو یونا (با گریه)
+چی شده ملیسا
*یونااا بابات تصادف کرده
+چییییی؟؟
*من بهت خبر میدم خدافظ
+نهههه نههه وایساااااا(با گریه وحشتناک)
اینقدر جیغ زدم که جونگکوک از خواب پرید
_چیشده یونا
+باباااامممم هق باباممممم
_بابات چی؟؟
+بابام هق تصادف کرده هق دختر خالم زنگ زد هق صدای جیغ و داد مامانم میومد هققققق
_باشه عزیزم آروم باش الان میریم پیشش باشه آروم باش
+چطوریییی آروم باشم هـــق
_هییییس زنگ بزن بهش بگو کدوم بیمارستانن بریم پیششون
+هق باشه
زنگ زدم
+الوووووو ملیسا کدوم بیمارتانید؟؟
*بیمارستان _______هستیم
+باشه
و قطع کرد
با کوک راه افتادیم سمت بیمارستان
وقتی رسیدیم مامانمو دیدم که چشماش قرمزززز و عین این افسرده ها نشسته یه گوشه به در اتاق عملی که بابام داخلش بود زل زده و ملیسا هم همش گریه می کرد. رفتم پیش مامانم صداش زدم جوابمو نمیداد اصلا نگامم نمی کرد. رفتم پیش ملیسا پرسیدم
+چرا مامان منو نگاه هق نمی کنه؟؟
*با منم هق حرف نمی زنه
+ای بابا هق
*جونگکوک کجاست؟؟
+تو اسم اونو از کجا میدونی؟؟
*مامانت گفت. حالا میگی کجاست؟؟
+توی ماشین
دکتر اومد بیرون منم رفتم سمتش و یواش جوری که مامانم نشنوه پرسیدم
+حالش خوبه هق؟؟
& خداروشکر عملشون خوب پیش رفت و الان بیهوش هستن و پای راستشون متاسفانه شکسته
+😭😭😭😭ممنون هـــــق. میتونم ببینمش؟؟
&بله قصد دخالت ندارم ولی به نظر من مادرتون رو بفرستین داخل
+بله هق چشم
رفتم پیش مامانم
+مامان هق بابا عملش خوب پیش رفت الان بیهوشه میتونی ببینیش ولی پای راستش شکسته
٪ واقعا؟؟
+آره برو ببینش
پاشد رفت داخل اتاق منم رفتم که کوک رو صدا کنم که بگم بیاد توی بیمارستان
+جونگکوکی بیا بریم داخل
_باشه بریم
رفتیم داخل بیمارستان که یهو ملیسا رو دیدم که...
بازم بد موقع تموم کردم😁😆🤭ببخشید😂😂تا پارت بعدی بای👋❤❤
- ۱۷.۰k
- ۰۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط