از تمام این همه انسان درگیر روزگار یکدیگر را دیدیم شناخ

از تمام این همه انسان درگیر روزگار یکدیگر را دیدیم ..شناختیم,حس کردیم و لمس کردیم..چون وجود هردوی ما از یک معنی بود.هر دو گم شده در بلوای روزگار.و چه موقع تو به دادم رسیدی..من مدیون تو ام تا نفس میکشم..
دیدگاه ها (۱)

هرچه از تو بگویم کم است,بنویسم کم است..تو تمام نانوشته ها نا...

جیگَرُم لِه شُد,,خُب بیو,,داره برات پِل پِل میکنه...تو همون ...

همینکه من دلم میگیرد تو هم از راه دور دلگیر میشوی,,تو میخندی...

من به عشق ورزیدن به تو عادت کرده ام..به دیدنت,به بودنت,به عط...

اندکی پوزشفقط خواستم بگم این صف طولانی زنونه و مردونه در قلب...

Main Character | P2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط