part آخر
part:⁴ آخر
لینو و بقیهی پسرا، وقتی فهمیدن آ.ت دزدیده شده، بلافاصله دنبال ماشین دشمن رفتن.
توی تاریکی جنگل، صدای موتور و فریادها همه جا پیچیده بود. لینو با سرعت و دقتی که فقط یه مافیای حرفهای داره، مسیر دشمنها رو دنبال میکرد.
ماشین دشمنها متوقف شد و لینو با تیمش بهشون حمله کردن. درگیری شدیدی شروع شد: شلیکها، ضربهها و فریادها همه جا رو پر کرده بود.
لینو سریع رفت جلو و وقتی دید دشمن دست آ.ت رو گرفته، با تمام قدرتش اون رو آزاد کرد. آ.ت نفس عمیقی کشید، بدنش هنوز میلرزید، اما امن شده بود
بعد از درگیری کوتاه ولی خونین، لینو آ.ت رو روی دوش گرفت و از جنگل فرار کردن. آ.ت با دستاش به گردن لینو چسبیده بود و تنها چیزی که میتونست بگه این بود: «نترس… من پیشت هستم.»
لینو لبخندی زد، کمی زخمی بود اما با قدرت گفت: «تو همیشه امنی وقتی من کنارتم، آ.ت.»
وقتی به خونهی مامانبزرگ رسیدن، نفس عمیق کشیدن و آ.ت سرش رو روی شونهی لینو گذاشت. قلبش هنوز میتپید، اما این بار از هیجان و امنیت.
لینو آروم موهایش رو کنار زد و زمزمه کرد: «تو قوی هستی… ولی من همیشه هستم که مراقبت باشم.»
آ.ت لبخند زد و فهمید که حتی در خطرناکترین لحظات، اونها با هم هستن و هیچ چیزی نمیتونه این پیوند رو بشکنه
و بوسه ای زیبا را شروع کردند
پایان
چند تا درخواستی بگین
لینو و بقیهی پسرا، وقتی فهمیدن آ.ت دزدیده شده، بلافاصله دنبال ماشین دشمن رفتن.
توی تاریکی جنگل، صدای موتور و فریادها همه جا پیچیده بود. لینو با سرعت و دقتی که فقط یه مافیای حرفهای داره، مسیر دشمنها رو دنبال میکرد.
ماشین دشمنها متوقف شد و لینو با تیمش بهشون حمله کردن. درگیری شدیدی شروع شد: شلیکها، ضربهها و فریادها همه جا رو پر کرده بود.
لینو سریع رفت جلو و وقتی دید دشمن دست آ.ت رو گرفته، با تمام قدرتش اون رو آزاد کرد. آ.ت نفس عمیقی کشید، بدنش هنوز میلرزید، اما امن شده بود
بعد از درگیری کوتاه ولی خونین، لینو آ.ت رو روی دوش گرفت و از جنگل فرار کردن. آ.ت با دستاش به گردن لینو چسبیده بود و تنها چیزی که میتونست بگه این بود: «نترس… من پیشت هستم.»
لینو لبخندی زد، کمی زخمی بود اما با قدرت گفت: «تو همیشه امنی وقتی من کنارتم، آ.ت.»
وقتی به خونهی مامانبزرگ رسیدن، نفس عمیق کشیدن و آ.ت سرش رو روی شونهی لینو گذاشت. قلبش هنوز میتپید، اما این بار از هیجان و امنیت.
لینو آروم موهایش رو کنار زد و زمزمه کرد: «تو قوی هستی… ولی من همیشه هستم که مراقبت باشم.»
آ.ت لبخند زد و فهمید که حتی در خطرناکترین لحظات، اونها با هم هستن و هیچ چیزی نمیتونه این پیوند رو بشکنه
و بوسه ای زیبا را شروع کردند
پایان
چند تا درخواستی بگین
- ۵.۰k
- ۲۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط