مسکین یتیم در شب سوم اسیر من

مسکین، یتیم، در شب سوم اسیر، من


در می‌زنم به خواهش قرصی فَطیر، من

در می‌زنم همیشه و هر جا که می‌روم

امّا دوباره مضطرب و ناگزیر، من

شاید همین دو سه شب و هی صبر، صبر، صبر

با این خیالِ خام، ولی دلپذیر، من...

شاید شبیه آن زنِ توی عروسی است

چشم‌انتظار پیرهنت در مسیر، من

اِنگار کن مرا پدرت سوی خانه‌تان...

«درمانده و گرسنه و پیر و فقیر» من

بانو! کجاست جای گلوبندتان؟ که باز

آن برده را رها کند و شاد و سیر، من...

ای، ای شما شکسته‌ترین کشتی نجات

دریا به خشم آمده، پهلو بگیر، من... !
دیدگاه ها (۱)

یازهرا.........

﷽ڪنار بستر زهـرا بہ گریہ خواهش کردبیـا بخاطـر " زینـب " بمـا...

السلام علیک یا فاطمة الزهرا مدینه...خداحافظشبهای مدینه خداحا...

تو را به جان غزلهای عاشقانه بیابرای دیدن من، بی بهانه بیاتو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط