دلتنگ که می شوم

دلتنـگ که مـی شـوم
قلبـم از هزار جا ترک بـر مـی دارد
امـا چـه فایـده
تو وقـت نداری مـرا یک لحظـه ای در آغوشـت بگیـری
هواے تـو در رگ هاے مـن...
دلتنگـی مـن چـه سـود
ڪه تو حتی یڪ آن بـه مـن
نمـی اندیشـی
مـرا همیـن حـرف تـو خواهـد ڪشـت
همیـن ڪه مـی گویـی بیخیـال
مـن خیـال تـو را بیخیـال نمـی شـوم
مـن خیالـت را نفـس مـی ڪشـم
در سخـت تریـن دلتنگـی مـن...
باز هـم ،
تـو را مـی نویسـم...
دیدگاه ها (۵)

اینجا پُر از عطر نفس های "تو" شدهمن مانده ام چگونه به سرانجا...

خودم را قانع میکنمکه شاید نمیخواندکه شاید به گوشش نمیرسدکه ش...

به نام تو امروز آواز دادم سحر رابه نام تو خواندم درخت و پل و...

چه گویم از که گویمبا که گویم ؟که این دیوانه را از خود خبر نی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط