یکی از رزمنده ها به ابراهیم گفت

🌴یکی از رزمنده ها به ابراهیم گفت:
به خدا تا حالا هیچ کس نتوانسته توان مان را ببرد؛
اما حالا تشنگی اَمان مان را بریده
یه کم آب به ما برسد، دمار از روزگار دشمن در میاریم

🔆می دانستم ابراهیم از همه تشنه تر است
همین امروز وقتی قمقمه ها را تقسیم کردیم
برای خودش چیزی نماند ...

💧ابراهیم تصمیم گرفت هر طور شده از کانال بیرون برود
و برای عطش بچه ها کاری کند؛
نیمه شب رفت و حوالی صبح آمد
با چند قمقمه پر از آب !

🇮🇷گفتم: دیر کردی ترسیدم
گفت: برای پیدا کردن آب تا نزدیک تپه های دو قلو رفتم نیروهای خودی را هم دیدم ...

🌻ابراهیم تا نزدیک نیروهای خودی رفته بود او می توانست دیگر به کانال نیاید اما آمده بود با چند قمقمه آب .

💗کسی چه می دانست شاید او هم به رسم ادب مولایش #حضرت_عباس علیه السلام با یاد لب های خشکیده از عطش بچه ها لب به آب نزده بود...

✨ بچه ها همواره به روح بلند او غبطه می خوردند
و او را می ستودند...

📚 راز کانال کمیل


#نوشته
دیدگاه ها (۶)

#روزت‌ مبارک‌ آقای منجسم تو کامل است ناقص نیستمی دهد عطر یک ...

مادری که بساط روز .سیزده_بدر رو پشت پادگان پسرش پهن کرده❤🔹ای...

#چادرانه ... " و من زیباییِ چادر مشکی ام را ترجیح می دهم.......

#لبیک یاخامنه ایی❤️❤️❤️ #TheGreatKhamenei

بوی الکل و مواد ضد عفونی بینی دختر را میسوزاند. همه جا برای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط