پارت
پارت۹
وقتی مطمئن شد همه خوابن
در اتاق و قفل کرد
چمدون بزرگش و درآورد
تمام لباس های خوشگل و گرون قیمتش و داخلش گذاشت و توی چمدون دیگه وسایل آرایشی و بهداشتی و در یه ساک هم خورده ریزه هاش و گذاشت
اتاقش طبقه پایین بود
پنجره اتاقش و باز کرد و چمدون هارو اروم گذاشت پایین و بعد هم خودش رفت
اخرین بود به اتاقش و نامه ایی که روی تختش گذاشته بود نگاه کرد و بعد بالاخره دل کند
یه راه توی حیاط خونه بود که فقط هم خودش از اون راه با خبر بود
به زیر زمین رفت و بعد از اینکه تخته هارو از دیوار کنار زد در باز شد
و از اون در از خونه خارج شد
اون در وسط شهر درمیومد
خونه ای توی محله گانگنام خریده بود اونم با پول هایی که از بچگی جمع کرده بود
به محله رسید و وارد ساختمون شد
خونه خوبی بود برای زندگی
با رنگ صورتی ملایم خونه رو چیده بود و حسابی خوشحال بود
بعد از اینکه لباساش و توی کمد گذاشت و همه چیز و مرتب کرد یه دوش گرفت و بعدم خوابید
مایا برای بیدار کرد ماکیا به سمت اتاقش رفت در قفل بود
با نگرانی اسم ماکیا رو صدا میزد
پدر و مادرشون خیلی زود خودشون و رسوندن
پدرماکیا در رو شکند و وارد اتاق شدن
هیچ کس نبود همه چیز جمع شده بود کمد خالی بود میز ارایش و میز تحریر حتی یه وسیله هم روشون نبود
شکه شده بود
مایا متوجه نامه روی تخت شد نامه رو برداشت
مایا:مامان بابا اینجارو
خانم پارک:بخونش زود باش
مایا شروع به خوندن نامه کرد
......................
وقتی مطمئن شد همه خوابن
در اتاق و قفل کرد
چمدون بزرگش و درآورد
تمام لباس های خوشگل و گرون قیمتش و داخلش گذاشت و توی چمدون دیگه وسایل آرایشی و بهداشتی و در یه ساک هم خورده ریزه هاش و گذاشت
اتاقش طبقه پایین بود
پنجره اتاقش و باز کرد و چمدون هارو اروم گذاشت پایین و بعد هم خودش رفت
اخرین بود به اتاقش و نامه ایی که روی تختش گذاشته بود نگاه کرد و بعد بالاخره دل کند
یه راه توی حیاط خونه بود که فقط هم خودش از اون راه با خبر بود
به زیر زمین رفت و بعد از اینکه تخته هارو از دیوار کنار زد در باز شد
و از اون در از خونه خارج شد
اون در وسط شهر درمیومد
خونه ای توی محله گانگنام خریده بود اونم با پول هایی که از بچگی جمع کرده بود
به محله رسید و وارد ساختمون شد
خونه خوبی بود برای زندگی
با رنگ صورتی ملایم خونه رو چیده بود و حسابی خوشحال بود
بعد از اینکه لباساش و توی کمد گذاشت و همه چیز و مرتب کرد یه دوش گرفت و بعدم خوابید
مایا برای بیدار کرد ماکیا به سمت اتاقش رفت در قفل بود
با نگرانی اسم ماکیا رو صدا میزد
پدر و مادرشون خیلی زود خودشون و رسوندن
پدرماکیا در رو شکند و وارد اتاق شدن
هیچ کس نبود همه چیز جمع شده بود کمد خالی بود میز ارایش و میز تحریر حتی یه وسیله هم روشون نبود
شکه شده بود
مایا متوجه نامه روی تخت شد نامه رو برداشت
مایا:مامان بابا اینجارو
خانم پارک:بخونش زود باش
مایا شروع به خوندن نامه کرد
......................
- ۴.۰k
- ۱۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط