نامخاندان جئون
نام:خاندان جئون
PART:21
جونگ کوک و یونجی باهم رو مبل نشسته
بودن و من با قدمای تند و عصبی رفتم به سمتشون اونا تا دیدن عصبی هستم از جاشون بلند شدن منم رو بروشون وایسادم
جونگ کوک:چیزی شده ا.ت؟
لباسمو از تو کیسه یونجی در آوردم و به جونگ کوک نشون دادم
ا.ت:دیدی حق با من بود بهت که گفتم کار یونجی هستش(عصبی)
جونگ کوک تعجب کرده بود یونجی هم شکه شده بود رو به یونجی کردم
ا.ت:فقط میخوام بدونم چرا اینکارو کردی؟
یونجی:.........
جونگ کوک:چرا اینکارو کردی؟(عصبی)
یونجی ساکت ایستاده بود حتی یک کلمه هم حرف نزد
جونگ کوک:ده بگو دیگه چرا اینکارو کردی؟(داد)
یونجی:سر من داد نزن ازت بدم میاد ا.ت از همتون بدم میاد من دوست دارم جونگ کوک حتی به خاطر تو اینجا اومدم میخواستم بهت بگم که من دوست دارم وقتی که فهمیدم تو و ا.ت میخواین باهم ازدواج کنین خیلی ناراحت شدم از دست ا.ت خیلی عصبانی شدم چون اگه اون نبود الان میتونستیم من و تو باهم ازدواج کنیم من میخواستم یک جوری ازش انتقام بگیرم چون اون میتونه باهات ازدواج کنه و من نمتونم
رو به من کرد و گفت
یونجی:تازه این اولشه ا.ت
PART:21
جونگ کوک و یونجی باهم رو مبل نشسته
بودن و من با قدمای تند و عصبی رفتم به سمتشون اونا تا دیدن عصبی هستم از جاشون بلند شدن منم رو بروشون وایسادم
جونگ کوک:چیزی شده ا.ت؟
لباسمو از تو کیسه یونجی در آوردم و به جونگ کوک نشون دادم
ا.ت:دیدی حق با من بود بهت که گفتم کار یونجی هستش(عصبی)
جونگ کوک تعجب کرده بود یونجی هم شکه شده بود رو به یونجی کردم
ا.ت:فقط میخوام بدونم چرا اینکارو کردی؟
یونجی:.........
جونگ کوک:چرا اینکارو کردی؟(عصبی)
یونجی ساکت ایستاده بود حتی یک کلمه هم حرف نزد
جونگ کوک:ده بگو دیگه چرا اینکارو کردی؟(داد)
یونجی:سر من داد نزن ازت بدم میاد ا.ت از همتون بدم میاد من دوست دارم جونگ کوک حتی به خاطر تو اینجا اومدم میخواستم بهت بگم که من دوست دارم وقتی که فهمیدم تو و ا.ت میخواین باهم ازدواج کنین خیلی ناراحت شدم از دست ا.ت خیلی عصبانی شدم چون اگه اون نبود الان میتونستیم من و تو باهم ازدواج کنیم من میخواستم یک جوری ازش انتقام بگیرم چون اون میتونه باهات ازدواج کنه و من نمتونم
رو به من کرد و گفت
یونجی:تازه این اولشه ا.ت
- ۶.۰k
- ۲۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط