عشق بی همتا
عشق بی همتا
ف اول پارت ۲
از زبان سونیک
من : میشه برم؟!
شدو: باشه خدافظ
من: خدافظ:)
بعد رفتم پیش امی
امی: چی شد پیش اون چی کار میکردی؟!
من: هیچی داشتیم باهم آشنا میمیشودیم اسمش شدویه
امی : اووووو بترکی!
من : یعنی چی؟!
امی: حالا فقط همینرو گفتید
من : اره
امی: باشه بهتره برم فردا تو مدرسه امتحان ریاضی داریم یادت رفته؟!
من : اه به کل یادم رفت اره بهتره برم بای
امی: باشه فردا تو مدرسه میبینمت.^.
بعد دویدم و رفتم تو خونه تا تمرین ریاضی انجام بدم و آماده شم واسه امتحان فردا
از زبان شدو
رفتم تو فکر این که چی کار کردم و چی شد
بعد ده دقیقه رفتم خونه
بعد یادم اومد که فردا امتحان دارم تو مدرسه اونم امتحان ریاضی
از زبان نویسنده
عشق چش شدو رو کور کرده بود و مغزشو قفل کرده بود نمیتونست امتحان بخونه هی به فکر سونیک بود و هی تو ذهنش این جمله در جریان بود: اون خیلی خوشگله
تا وقتی که شدو درسشو بخونه شب شده بود
شدو: شب شده بهتره برم بخوام تازه ببینم ساعت چنده؟!
شدو به ساعت دیواری نگاه میکند
ساعت دیواری ساعت رو زده 00:00 شب
شدو : یا خدا دیر شد کلا چهار ساعت تا مدرسه مونده!!
سونیک هر ساعت22:00 شب خوابه
ولی شدو تا وقت مدرسه بیدار موند و داشت کارای مدرسشو میکرد
فردا ساعت 5:00 صبح
از زبان شدو
دویدم سمت مدرسه یهو دیدم سونیک پشت سرمه
سونیک منو دید
سونیک: اه سلام شدو
یهو خشکم زد
من : سسسللمم
سونیک خندید
بعد رفت توی مدرسه
منم رفتم دنبالش
باهم رفتیم تو کلاس
موقع ی رفتن سر جامون یهو کله هامون به هم میخوره
هر دومون خندیدیم
خانم معلم اومد
بعقه : سلام خانم معلم♡
معلم : سلام بچه ها شدو و سونیک یه لحظه بیاید!
هر دومون. شکه شدیم
بعد باهم رفتیم پیش معلم
سونیک: بله خانم؟!
معلم : شما باید کنار هم بشینید از این به بعد!
من و سونیک: چیییی!؟
معلم: همینه که هست حالا زود باشید برید سر جاتون و یکی از میز های قبلیتونو انتخاب کنید
من و سونیک رفتیم تو میز سونیک
یهو یه دانش آموز جدید میاد اون یه روباه بود بهش میخورد که پسره
اون روباه رفت کنار معلم
معلم: بچه ها با هم کلاسی ی جدیدتون آشنا شید!
معلم: خودتو معرفی کن
اون روباه ولی یکم اروم گفت: من ناین هستم از اشنایتون خوشبختم
بعد اون ناین به پایین نگاه کرد
بعقه: خوش اومدی ناین!
یهو ناین یکم سرخ شد و گوشاش رفت پایین
معلم اشاره کرد به میز قبلی من که کنارمه
معلم: لطفا اونجا بشین ناین
ناین: چشم
روژ: خود شیفته
ناین صدای روژ رو شنید و گوشاش رفت بالا
ناین: بله؟!
روژ روشو به معلم کرد و هنوز داشت به ناین هر از گاهی نگاه میکرد با تعجب
ناین نشست روی میز قبلیم
از زبان ناین
کیفمو گذاشتم پایین تا یهو چشم به یه دختر ابی که کنار یه پسر مشکی قرمز بود
رو دیدم
ادامه به زودی
نویسنده: نظرتون چیه؟!
ف اول پارت ۲
از زبان سونیک
من : میشه برم؟!
شدو: باشه خدافظ
من: خدافظ:)
بعد رفتم پیش امی
امی: چی شد پیش اون چی کار میکردی؟!
من: هیچی داشتیم باهم آشنا میمیشودیم اسمش شدویه
امی : اووووو بترکی!
من : یعنی چی؟!
امی: حالا فقط همینرو گفتید
من : اره
امی: باشه بهتره برم فردا تو مدرسه امتحان ریاضی داریم یادت رفته؟!
من : اه به کل یادم رفت اره بهتره برم بای
امی: باشه فردا تو مدرسه میبینمت.^.
بعد دویدم و رفتم تو خونه تا تمرین ریاضی انجام بدم و آماده شم واسه امتحان فردا
از زبان شدو
رفتم تو فکر این که چی کار کردم و چی شد
بعد ده دقیقه رفتم خونه
بعد یادم اومد که فردا امتحان دارم تو مدرسه اونم امتحان ریاضی
از زبان نویسنده
عشق چش شدو رو کور کرده بود و مغزشو قفل کرده بود نمیتونست امتحان بخونه هی به فکر سونیک بود و هی تو ذهنش این جمله در جریان بود: اون خیلی خوشگله
تا وقتی که شدو درسشو بخونه شب شده بود
شدو: شب شده بهتره برم بخوام تازه ببینم ساعت چنده؟!
شدو به ساعت دیواری نگاه میکند
ساعت دیواری ساعت رو زده 00:00 شب
شدو : یا خدا دیر شد کلا چهار ساعت تا مدرسه مونده!!
سونیک هر ساعت22:00 شب خوابه
ولی شدو تا وقت مدرسه بیدار موند و داشت کارای مدرسشو میکرد
فردا ساعت 5:00 صبح
از زبان شدو
دویدم سمت مدرسه یهو دیدم سونیک پشت سرمه
سونیک منو دید
سونیک: اه سلام شدو
یهو خشکم زد
من : سسسللمم
سونیک خندید
بعد رفت توی مدرسه
منم رفتم دنبالش
باهم رفتیم تو کلاس
موقع ی رفتن سر جامون یهو کله هامون به هم میخوره
هر دومون خندیدیم
خانم معلم اومد
بعقه : سلام خانم معلم♡
معلم : سلام بچه ها شدو و سونیک یه لحظه بیاید!
هر دومون. شکه شدیم
بعد باهم رفتیم پیش معلم
سونیک: بله خانم؟!
معلم : شما باید کنار هم بشینید از این به بعد!
من و سونیک: چیییی!؟
معلم: همینه که هست حالا زود باشید برید سر جاتون و یکی از میز های قبلیتونو انتخاب کنید
من و سونیک رفتیم تو میز سونیک
یهو یه دانش آموز جدید میاد اون یه روباه بود بهش میخورد که پسره
اون روباه رفت کنار معلم
معلم: بچه ها با هم کلاسی ی جدیدتون آشنا شید!
معلم: خودتو معرفی کن
اون روباه ولی یکم اروم گفت: من ناین هستم از اشنایتون خوشبختم
بعد اون ناین به پایین نگاه کرد
بعقه: خوش اومدی ناین!
یهو ناین یکم سرخ شد و گوشاش رفت پایین
معلم اشاره کرد به میز قبلی من که کنارمه
معلم: لطفا اونجا بشین ناین
ناین: چشم
روژ: خود شیفته
ناین صدای روژ رو شنید و گوشاش رفت بالا
ناین: بله؟!
روژ روشو به معلم کرد و هنوز داشت به ناین هر از گاهی نگاه میکرد با تعجب
ناین نشست روی میز قبلیم
از زبان ناین
کیفمو گذاشتم پایین تا یهو چشم به یه دختر ابی که کنار یه پسر مشکی قرمز بود
رو دیدم
ادامه به زودی
نویسنده: نظرتون چیه؟!
- ۱.۶k
- ۰۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط