دخترگفت شنیدم داری زدواج میکنی ...

دخترگفت: شنیدم داری إزدواج میکنی؟؟ مبارکه ؛ خوشحال شدم شنیدم.پسر: ممنون ؛ ایشالله قسمت شما بشه. دختر: میتونم برای آخرین بار ی چیزی ازت بخوام؟؟ پسر: چی میخوای؟ دختر: اگه ی روز صاحب ی دخترشدی میشه إسم منو رووش بذاری؟ پسر: چرا؟ میخوای هروقت نگاش میکنم یا صداش میکنم درد بکشم؟؟ دختر: نه ؛ آخه دخترا عاشق باباهاشون میشن. میخوام بفهمی که چقد عاشقت بودم . . . . . سلامتی عشق اول زندگیم که نه میتونم بهش زنگ بزنم ؛ نه میتونم بهش فکر نکنم. فقط میتونم از دورنگاش کنم وبرگردم به دوستم بگم هی رفیق نگاش کن این یه روز تمام خاطراتم بود...
#SANATOR_AMIR
دیدگاه ها (۵)

رفتَم قبرِستان و اَز اَهالی آنجا پُرســـــــیدَم مَدارکِ لاز...

شب بود پسری تصادف کرد...خون زیادی ازش رفته بود،لحظه های آخرش...

دیـــگــه روانشنــــــاسے جواب نمیــــده..باس جــــانــــور ...

خون آشام عزیز (64)

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط