تا زندگی بوده قصه همین بوده

تا زندگی بوده ،  قصه همین بوده
پشت سر خورشید ،  شب در کمین بوده

ما هر دو بازیچه ،  در بازی نیرنگ
قربانی یک بت ، سر تا به پا از سنگ
تو بت پرست اما ،  من بت شکن بودم
باید که بت می مرد ،  جایی که من بودم
بت خانه شد اما ،  محراب عشق من
فرمان بت این بود : از عشق دل کندن

بت را شکستم من ،  بت خانه شد خالی
با خود تو را هم برد ، آن پوچ پوشالی
قربانی بت شد ، ایمان و پیوندم
من هم ز جای خویش ،  بت خانه را کندم

اکنون نه بت مانده ،  نه تو نه فردایی
این بت شکن مانده ،  با زخم تنهایی...
دیدگاه ها (۴)

اگر دیدی کسیخیلی زود وابستت شد...بدونخیلی تنهاست...بدون که.....

بعله

همه ی ما یک عذر خواهی به احساسمون بدهکاریم, زمانی که برای نگ...

دلم آرامش ِ وارونه می خواهد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط