عشق جاودان

عشق جاودان
پارت ۸۴

ویو‌چویا
در اتاق رو بستم و تصمیم گرفتم یکم اینجارو تمیز کنم پس اول از لباس شروع کردم دوتا کمد کوچیک و جا دار بود بعد از ده مین لباس های خودم رو گذاشتم و شروع کردم به چیدن لباس های دازای

بعد از چیدن لباس ها به سمت تقربیا اشپز خونه رفتم و دیدم همه خوراکی ها و مواد غذایی توی نایلون هستش و شروع کردم به جا دادن اونا داخل کابینت و یخچال
همه کار هارو انجام دادم
و. برای دازای و خودم ساندویچ درست کردم و گذاشتم تو یخچال که دازای بیدار شد بخوره



ویو دازای
از شدت خستگی همین که چویا بغلم کرد به خواب رفتم و وقتی چشم باز کردم دیدم چویا نیست فک کنم بیرون اتاقه
روی میز نسشته بود و یه‌کتاب دستش بود تا منو دید کتاب رو دست پاچه جمع کرد و به سمتم اومد لب زد
چویا: عزیزم بیدار شدی
دازای:اهوم، چی میخوندی
چویا: کتاب بود
دازای: کتاب درسی نبود ولی
چویا: ببخشید مانگا میخوندم
دازای: فدای سرت عشقم
و بوسه عمیقی به لبش زدم

چویا: بیا برات غذا درست کردم
دازای: ممنون
چویا: بیا بخور بریم دیگه
دازای: عجله داری که زود تر‌ سفرمون تموم‌شه
چویا: نه میخام زودتر تو بغلت بخوابم عشقم
این اولین بار بود که منو «عشقم» صدا میزد
دیدگاه ها (۱۱)

عشق جاودان پارت۸۵ویو دازای دیگه از این حجم کیوت بودن رو نمیت...

عشق جاودان پارت۸۶ویو دازای زدم کنار توقف گاه و به چویا نگاه ...

عشق جاودانپارت ۸۳دازای: اومم این خوشمزه ترین چیپسی بود که تا...

عشق جاودانپارت ۸۲ویو چویابعد از پنج مین از حموم اومدم بیرون ...

قهوه تلخپارت ۵۸ ویو چویا با بوی خوبی چشمام رو باز کردم. دازا...

هنتای :: سوکوکو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط