Season Nightmare of Love
Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️
Part 92
جیمین: که چی؟
یونگی: با خواهر من چیکار داری؟
جیمین: ببخشید میخوام ملکه آیندم وقت بگذرونم هااا
یونگی: پس شیرینی هارو واسه تو میاره
جیمین: هاا؟
یونگی: شبا هم میاد پیش تو....
جیمین: خوب...که...چی؟...
یونگی: نصف شبا یزنه بیرون میاد سراغ تو
جیمین: از کجا میفهمی؟
یونگی: هیچی از زیر چشمای من در نمیره...پارک جیمین
جیمین: باشه...باشه...حالا برو
یونگی: خیلی خوب...خوش بگذره...
یونگی از اتاق جیمین خوارج شد و به سمت خونش حرکت کرد وارد خونه شد که مثل همیشه جسم کوچکی پرید روی کولش
یونگی: چطوری وروجک؟
سویون: تو بهتری
یونگی: کارات رو کردی؟
سویون: چه کار هایی؟
یونگی: با این وضع میخوای بری؟
سویون: وصعم چشه؟ خیلی هم دلش بخوا...(دستش رو میزاره جلوی دهنش)
یونگی: دلش اگه نمیخواست نمیومد بگیرتت و بعدم منو به خواطرت دک کنه
سویون: چی میگی؟( خنده زایه و خودشو میزنه به اون راه)
یکنگی: خودتو نزن به راه موش کوچولو...خودت خوب میدونی دارم چی میگم
سویون: نه من نمیدونم داری چیمیگی
یونگی: خیلی خوب زود برو تا پدر مادر نیومدن جیمین منتظره
سویون: عه منتظره با....من؟...من کجا برم؟
یونگی: برو چاخان من همه چی رو میدونم
سویون: جیمین بهت گفت؟
یونگی: نوچ...منو احمق فرض کردی خواهرم؟ خودت خوب میدونی هیچی از زیر دست من در نمیره...
سویون: خیلی خوب...خیلی خوب...من رفتم
یونگی: خوش بگذره...
....
ادامه دارد....
Part 92
جیمین: که چی؟
یونگی: با خواهر من چیکار داری؟
جیمین: ببخشید میخوام ملکه آیندم وقت بگذرونم هااا
یونگی: پس شیرینی هارو واسه تو میاره
جیمین: هاا؟
یونگی: شبا هم میاد پیش تو....
جیمین: خوب...که...چی؟...
یونگی: نصف شبا یزنه بیرون میاد سراغ تو
جیمین: از کجا میفهمی؟
یونگی: هیچی از زیر چشمای من در نمیره...پارک جیمین
جیمین: باشه...باشه...حالا برو
یونگی: خیلی خوب...خوش بگذره...
یونگی از اتاق جیمین خوارج شد و به سمت خونش حرکت کرد وارد خونه شد که مثل همیشه جسم کوچکی پرید روی کولش
یونگی: چطوری وروجک؟
سویون: تو بهتری
یونگی: کارات رو کردی؟
سویون: چه کار هایی؟
یونگی: با این وضع میخوای بری؟
سویون: وصعم چشه؟ خیلی هم دلش بخوا...(دستش رو میزاره جلوی دهنش)
یونگی: دلش اگه نمیخواست نمیومد بگیرتت و بعدم منو به خواطرت دک کنه
سویون: چی میگی؟( خنده زایه و خودشو میزنه به اون راه)
یکنگی: خودتو نزن به راه موش کوچولو...خودت خوب میدونی دارم چی میگم
سویون: نه من نمیدونم داری چیمیگی
یونگی: خیلی خوب زود برو تا پدر مادر نیومدن جیمین منتظره
سویون: عه منتظره با....من؟...من کجا برم؟
یونگی: برو چاخان من همه چی رو میدونم
سویون: جیمین بهت گفت؟
یونگی: نوچ...منو احمق فرض کردی خواهرم؟ خودت خوب میدونی هیچی از زیر دست من در نمیره...
سویون: خیلی خوب...خیلی خوب...من رفتم
یونگی: خوش بگذره...
....
ادامه دارد....
- ۶.۳k
- ۱۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط