پارت ۲۰ فیک دور اما آشنا
پارت ۲۰
۳ ماه بعد
آدلیا ویو
امروز میخاستم با تهیونگ برم ساحل و حسمو بهش بگم
یه استایل ساده زدم و رفتم پایین
تهیونگ هم حاضر شده بود ، گواهینامه گرفته بود پس با ماشین تهیونگ رفتیم
بعد از چند مین رسیدیم
آدلیا : بیا بریم لب ساحل بشینیم
تهیونگ : موافقم
رفتیم و باهم لب ساحل نشستیم
و باهم حرف زدیم
تهیونگ : خب آدلیا دلیلی که امروز اومدیم اینجا چیه؟
آدلیا : میخام یه چیز مهمی بهت بگم
تهیونگ : منم همین طور
آدلیا : لطفا بزار اول من بگم
تهیونگ : باشه بگو
آدلیا : م....من ....عاشقتم
تهیونگ : م..منم میخاستم همینو بگم
آدلیا : واقعا؟!
تهیونگ صورتشو نزدیکم کرد و ل//باشو گذاشت رو ل//بام
اول تعجب کردم ولی بعد همکاری کردم، بعد از چند مین با کم آوردن نفس ازهم جداشدیم
تهیونگ : خیلی وقت بود میخاستم طعمشو بچشم بیب
از خجالت سرمو بردم پایین
تهیونگ : میخای بریم این خبرو به بقیه بدیم؟
آدلیا : آره
باهم رفتیم و سوار ماشین تهیونگ شدیم
و راه افتادیم ، بعد از چند مین رسیدیم و رفتیم داخل
ادلیا و تهیونگ : سلام
#*&: سلام کجا بودین ؟
&: لپاتون چرا گل انداخته
تهیونگ : پدرجون و عمو جون و زن عمو جون ...... باید باهم حرف بزنیم
*: چیزی شده؟
تهیونگ : نه پدرجون
همگی روی مبل نشستیم
&: بگین دیگه جون به لبم کردی
آدلیا : خ...خب ....ما ...ما
تهیونگ : ما باهمیم
&#*: چی؟
*:کی همیچین اجازه ای رو بهتون داد ؟ (بلند)
تهیونگ : خب ما عاشق همیم این که اجازه نمیخاد
*: چرا اجازه میخاد و منم اجازه نمیدم
اشکام ناخودآگاه سرازیر شد و رفتم تو اتاقم ، تهیونگ هم از پشتم اومد
اومدم تو اتاق و درو بستم
تهیونگ : آدلیاااااا این درو باز کنننن
تهیونگ : فقط باید با پدرجون حرف بزنیم
درو باز کردم و اومد، پریدم بغلش و گفتم
آدلیا:هققق......مگه ما....هققق.....مگه ما چیکارش ....چیکارش کردیم؟ ......هققققق
تهیونگ : عشقم؟ آدلیا ؟
آدلیا : هوم ؟
تهیونگ : احتمالا پدربزرگ شوکه شده باهاش حرف میزنیم باشه؟
اشکامو پاک کردم و اروم لب زدم
آدلیا : باشه
منو از خودش جدا کرد و یکی از دستاشو دور کمرم حلقه کرد و به خودش نزدیکم کرد و با اون یکی دستش صورتمو قاب کرد ، صورتشو نزدیک صورتم کرد و آروم ل//باشو گذاشت رو ل//بام
همکاری کردم و بعد از چند مین با کم آوردن نفس ازهم جدا شدیم
تهیونگ : میخای بریم بیرون یا استراحت کنیم ؟
آدلیا : نمیدونم
تهیونگ : خسته ای ؟
آدلیا : ..........
۳ ماه بعد
آدلیا ویو
امروز میخاستم با تهیونگ برم ساحل و حسمو بهش بگم
یه استایل ساده زدم و رفتم پایین
تهیونگ هم حاضر شده بود ، گواهینامه گرفته بود پس با ماشین تهیونگ رفتیم
بعد از چند مین رسیدیم
آدلیا : بیا بریم لب ساحل بشینیم
تهیونگ : موافقم
رفتیم و باهم لب ساحل نشستیم
و باهم حرف زدیم
تهیونگ : خب آدلیا دلیلی که امروز اومدیم اینجا چیه؟
آدلیا : میخام یه چیز مهمی بهت بگم
تهیونگ : منم همین طور
آدلیا : لطفا بزار اول من بگم
تهیونگ : باشه بگو
آدلیا : م....من ....عاشقتم
تهیونگ : م..منم میخاستم همینو بگم
آدلیا : واقعا؟!
تهیونگ صورتشو نزدیکم کرد و ل//باشو گذاشت رو ل//بام
اول تعجب کردم ولی بعد همکاری کردم، بعد از چند مین با کم آوردن نفس ازهم جداشدیم
تهیونگ : خیلی وقت بود میخاستم طعمشو بچشم بیب
از خجالت سرمو بردم پایین
تهیونگ : میخای بریم این خبرو به بقیه بدیم؟
آدلیا : آره
باهم رفتیم و سوار ماشین تهیونگ شدیم
و راه افتادیم ، بعد از چند مین رسیدیم و رفتیم داخل
ادلیا و تهیونگ : سلام
#*&: سلام کجا بودین ؟
&: لپاتون چرا گل انداخته
تهیونگ : پدرجون و عمو جون و زن عمو جون ...... باید باهم حرف بزنیم
*: چیزی شده؟
تهیونگ : نه پدرجون
همگی روی مبل نشستیم
&: بگین دیگه جون به لبم کردی
آدلیا : خ...خب ....ما ...ما
تهیونگ : ما باهمیم
&#*: چی؟
*:کی همیچین اجازه ای رو بهتون داد ؟ (بلند)
تهیونگ : خب ما عاشق همیم این که اجازه نمیخاد
*: چرا اجازه میخاد و منم اجازه نمیدم
اشکام ناخودآگاه سرازیر شد و رفتم تو اتاقم ، تهیونگ هم از پشتم اومد
اومدم تو اتاق و درو بستم
تهیونگ : آدلیاااااا این درو باز کنننن
تهیونگ : فقط باید با پدرجون حرف بزنیم
درو باز کردم و اومد، پریدم بغلش و گفتم
آدلیا:هققق......مگه ما....هققق.....مگه ما چیکارش ....چیکارش کردیم؟ ......هققققق
تهیونگ : عشقم؟ آدلیا ؟
آدلیا : هوم ؟
تهیونگ : احتمالا پدربزرگ شوکه شده باهاش حرف میزنیم باشه؟
اشکامو پاک کردم و اروم لب زدم
آدلیا : باشه
منو از خودش جدا کرد و یکی از دستاشو دور کمرم حلقه کرد و به خودش نزدیکم کرد و با اون یکی دستش صورتمو قاب کرد ، صورتشو نزدیک صورتم کرد و آروم ل//باشو گذاشت رو ل//بام
همکاری کردم و بعد از چند مین با کم آوردن نفس ازهم جدا شدیم
تهیونگ : میخای بریم بیرون یا استراحت کنیم ؟
آدلیا : نمیدونم
تهیونگ : خسته ای ؟
آدلیا : ..........
- ۱۲.۲k
- ۲۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط