chapter

chapter: 1
part: 1

"ریتا. ریتا. ریتا. این در لعنتی رو باز کن."

مشت نرو به در قفل اتاق کوبیده شد و غرش وحشیانش تو خونه پیچشد، جیغی کشیدمو به سمت حموم برگشتم و دیدم که در اتاق با مشت های اون به شدت تکون میخورد و تق تق صد میداد، فقط تکه چوب نازکی بین منو اون شوهر عضلانیو عصبانی با قد یکو هشتاد متری فاصله انداخته بود، وحشت زده بودم میدونستم اون قراره دسش رو دور گردنم حلقه کنه و فشار بده.

"این درو باز کن. چطور جرات کردی این کارو با شوهرت بکنی!"

صدای انفجار مانندی اومد و من با عجله در حموم رو بستمو قفل کردم، روی کاشی ها سر خوردمو زانوهامو تو بغلم گرفتم از ترس روی زمین سرد میلرزیدم.

"ریتا، تو نمیتونی تا ابد ازم پنهون بمونی. "

به این که بتونم تا ابد اینجا بمونم فکر نمیکردم، حتی بعید میدونم که قرار تا صبح زنده بمونم

"هرچقدر بیشتر این بیرون بمونم، بیشتر عصبانی میشم، فاک، بزار بیام تو" صدا چکش داشت به اوج خودش میرسید، صدا وحشتناک تر شده بود حتی بلند تر از کوبیدن مشتش به در، اون حتما قصد داره با لگد زدن در رو از جا بکنه و انگار که تمام زورش رو تو لگداش گذاشته بود


صدای ترک خوردن و خورد شدن چوب و در اخر صدای«بوم» مانندی خونه رو در بر گرفت، در به شدت باز شدو به دیوار خورد، اتاق در سکوت غرق شد.....
درحالی که نفسم رو حبس کردم تا صدایی ازم در نیاد اون وحشیانه دنبالم میگشد.

ضرب و شتم دوباره قراره شروع بشه، نرو چند قدم اونور تر با چکش به حموم میکوبید، عصبانیتش اونقدر شدید بود که شعله های خشم از زیر در وارد حموم میشدو داشت خفم میکرد.

قبلا هیچ وقت ندیده بودم که اون اینجوری عصبانتش رو بروز بده


بعضی موقع ها گرمو سوزناک میشد ولی اون اکثر اوقات گوشه گیر بود، درست قبل ار ناپدید شدنش، اونقدر گوشه گیرانه رفتار میکرد که به سختی میتونسی وجودش رو حس کنی، طرد کردش بیشتر از مشتو لگد هاش منو نابود کرد
دیدگاه ها (۰)

chapter: 1part: 2قبل از برگشتن خدا میدونه چه دروغایی رو در گ...

کاور فیکشن gastraighgنویسنده: kevin ژانر: اسمات، فلاف، رمنسک...

پوستر رمان جدید نام: BRUTAL HUSBANDنام فارسی: شوهر بیرحمنام...

گااااااایز خیلی متاسفممم که انقدر منتظر موندین ادمینتون خیلی...

ریکشنشون وقتی بعد دعوا جلوشون لباس باز میپوشی (درخواستی)نامج...

فیک(خواهر ناتنی من) ادامه پارت ۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط