مادربزرگم نظریه ی بسیار جالبی داشت میگفت هر یک از ما با

مادربزرگم نظریه ی بسیار جالبی داشت. می‌گفت هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد می‌شویم امّا خودمان قادر نیستیم کبریت‌ها را روشن کنیم. برای این کار، محتاجِ اکسیژن و شعله هستیم. در این مورد، به عنوان مثال، اکسیژن از نفسِ کسی می‌آید که دوستش داریم؛ شعله می‌تواند هر نوع موسیقی، نوازش، کلام یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریت‌ها را مشتعل می‌کند …
آدم باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله ور نگه می‌دارد … آن آتش، غذای روح است.
اگر کسی به موقع در نیابد که چه چیزی آتشِ درون را شعله ور می‌کند، قوطی کبریت وجودش، نم بر می‌دارد و هیچ یک از چوب کبریت‌هایش هیچ وقت روشن نمی‌شود ...


📚 کتاب مثل آب برای شکلات
دیدگاه ها (۶)

یک روز تو را خواهم دزدیدپای همه چیزش هم می ایستماصلاً گروگان...

شش نمره میان ترم رو نمیده عوضی

کیا حاضرن اکسیدی بشن؟

من وقتی برم،دیگه از هیچ مسیری برنمیگردم...حتی چشاتم راهو نشو...

گلاٰیه نکرد، نِق نزد، بهانه نگرفت، دور نشد، نَمُرد! حالاٰ دی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط