زن که باشی

زن که باشی
نمی توانی انکار کنی تشنه ی بوی تن مردت هستی
همیشه و هر لحظه
دست خودت نیست
زن که باشی
آفریده می شوی برای عشق ورزیدن 
برای نگاههای مهربانانه 
برای بوسه های آتشین
زن که باشی
تمام تنت طعم تلخ عطر گس مرد را می طلبد
زن که باشی
سرشاری از عاشقی های ناتمام
پر شده ای از زیبایی از هر زیبایی
زن که باشی اما
دست خودت نیست
اگر مردت طعم لبهایش طعم تو را بدهد
تمام هستی مردانه اش را با تمام وجودت دوست خواهی داشت
بی آنکه ذره ای کم بگذاری.

"از دست نوشته های فروغ فرخزاد"
دیدگاه ها (۱۵)

آمدم ای نازنین، پس عود و اسفندت چه شد؟آن پذیرایی خوب و آبروم...

- گاهی باید گذشت از همه چیزباید خیلی چیزها را جا بگذاری و چم...

خواهشش کردم بمان اما لجاجت کرد و رفتعاشقش بودم ولی یک شب خیا...

به کجا چنین شتابان؟آنجا یڪ قهوه خانه بوداما ننشستیم به نوشید...

واقعیت این است مردی که دلش را بین دو زن پخش میکند مردی نیست ...

پارت دوم: ☆~ در دوازده سال گذشته، از دختری بی‌تجربه در SNH48...

بسم الله الرحمن الرحیم یک نکته در باره آنیما و آنیموس :هر زن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط