این سماور جوش است

این سماور جوش است ...

پس چرا می گفتی دیگر این خاموش است ؟

باز لبخند بزن ...

قوری قلبت را زودتر بند بزن توی آن مهربانی دم کن ...

بعد بگذار که آرام آرام

چای تو دم بکشد !!!! 

شعله اش را کم کن ...

دست هایت : سینی نقره نور

اشک هایم : استکان های بلور 

کاش استکان هایم را


توی سینی خودت می چیدی

کاشکی اشک مرا می دیدی

خنده هایت قند است !

چای هم آماده است !

چای با طعم خدا ... 

بوی آن پیچیده از دلت تا همه جا
...
پاشو مهمان عزیز !

توی فنجان دلم

چایی داغ بریز....
.....
عرفان نظر آهاری
دیدگاه ها (۲)

..نگوو..نگو هرگز خداحافظ خداحافظ که میگویی دلم از درد می میر...

چون عود نبود چوب بید آوردمروی سیه و موی سپید اوردمخود فرمودی...

ﻧﻔﺴﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺯ ﻫﻮﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢﺑﻪ ﭼﻪ ﺭﻭﯾﯽ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧ...

ﺍﻣﺸﺐ ﺍﻓﺘــﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺟﺎﻧـــﻢ ﺗﺐ ﯾﺎﺩﺕ ، ﭼﻪ ﮐﻨﻢ؟ﻣﻦ ﻧــﺪﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﻏﻢ ﻫ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط