ترس شیرینpt
ترس شیرینpt21
هانا با متوجه شدن حقیقت چشمام گرد شد ،یعنی اون آدمی که از صبح جیمین داشت راحبش حرف میزد که قراره تو قسمت وی آی پی اجراشون رو ببینه تیهونگ بود،البته که قطعا جیمین هم خودش بی خبر بود.
+تو...
-فک میکردم از اول منظورم رو واضح رسونده بودم.
به دختر از چیزی که ممکن بود بیشتر نزدیک شد و دختر رو بلند کرد روی سنگ پشتش گذاشت .
-این بار دومه بهت هشدار میدم عزیزم دفعه سوم بجای انگشت سرشو برات میفرستم هانا.
هانا این دفعه با پرویی به چشمای تهیونگ نگاه کرد
+و اگه نکنم؟
تهیونگ نزدیک خط فک هانا شد و آرون نفس کشید
-حتی دلت نمیخواد بدونی!
+بکش عقب.
-هممم تلخی همون چیزی که حدس میزدم .
بوسه ای روی گردن دختر گذاشت و بین پاهای دختر قرار گرفت و دستش رو روی کمر هانا گذاشت.
+بهت گفتم بکش عقب.
تیهونگ همونطور که بوسه رو گردن هانا میزاشت لب زد
-یبار دیگه ببینم انقدر بهت نزدیکه منتظر نمیمونم.
و آخرین بوسه رو گذاشت و از دختر دور شد،میتونست قسم بخوره که اون تن خود بهشت بود چون اگه یکم دیگه ادامه میداد قطعا به یه خواب عمیق فرو میرفت.
با ول کردن دست هانا با مشت محکمی که از دختر جلوش بعید بود مواجه شد و به عقب رفت.
هانا از روی سنگ پرید و نفس نفس زنان و صورت سرخ شده به زخم کنار لب تهیونگ نگاه کرد و بعد با لبخند کجش.
-بعدا بیشتر بهم نشون بده کبوتر ،خوشم میاد از این روی جدیدت.
و بدون اجازه دادن به هانا از اونجا خارج شد.
.
هانا از دستشویی درومد و با صورت قرمز به سمت جیمین رفت .
+بریم؟
~بریم
از کنارش صدای هیون وو رو شنید.
√هانا....خب میدونی....اون لحظه رو صحنه....فک کردم ما ...میدونی
هانا فعلا رو مود صبر کردن برای من من های بقیه نبود
+هیون وو به من گوش کن هیچ چیزی رفتن تورو نمیتونه توضیح بده هیچ چیزی نمیتونه حسی که منو جیمین در نبودت حس کردیم رو توضیح بده و هیچ چیزی نمیتونه حس گناهی که من تموم مدت با خودم حملش کردم که مبادا رفتنت تقصير من باشه رو از ذهنم پاک کنه تو نمیتونی گذشته رو جبران کنی پس انتظار نداشته باش باهات مثل قبل رفتار بشه.
هانا با متوجه شدن حقیقت چشمام گرد شد ،یعنی اون آدمی که از صبح جیمین داشت راحبش حرف میزد که قراره تو قسمت وی آی پی اجراشون رو ببینه تیهونگ بود،البته که قطعا جیمین هم خودش بی خبر بود.
+تو...
-فک میکردم از اول منظورم رو واضح رسونده بودم.
به دختر از چیزی که ممکن بود بیشتر نزدیک شد و دختر رو بلند کرد روی سنگ پشتش گذاشت .
-این بار دومه بهت هشدار میدم عزیزم دفعه سوم بجای انگشت سرشو برات میفرستم هانا.
هانا این دفعه با پرویی به چشمای تهیونگ نگاه کرد
+و اگه نکنم؟
تهیونگ نزدیک خط فک هانا شد و آرون نفس کشید
-حتی دلت نمیخواد بدونی!
+بکش عقب.
-هممم تلخی همون چیزی که حدس میزدم .
بوسه ای روی گردن دختر گذاشت و بین پاهای دختر قرار گرفت و دستش رو روی کمر هانا گذاشت.
+بهت گفتم بکش عقب.
تیهونگ همونطور که بوسه رو گردن هانا میزاشت لب زد
-یبار دیگه ببینم انقدر بهت نزدیکه منتظر نمیمونم.
و آخرین بوسه رو گذاشت و از دختر دور شد،میتونست قسم بخوره که اون تن خود بهشت بود چون اگه یکم دیگه ادامه میداد قطعا به یه خواب عمیق فرو میرفت.
با ول کردن دست هانا با مشت محکمی که از دختر جلوش بعید بود مواجه شد و به عقب رفت.
هانا از روی سنگ پرید و نفس نفس زنان و صورت سرخ شده به زخم کنار لب تهیونگ نگاه کرد و بعد با لبخند کجش.
-بعدا بیشتر بهم نشون بده کبوتر ،خوشم میاد از این روی جدیدت.
و بدون اجازه دادن به هانا از اونجا خارج شد.
.
هانا از دستشویی درومد و با صورت قرمز به سمت جیمین رفت .
+بریم؟
~بریم
از کنارش صدای هیون وو رو شنید.
√هانا....خب میدونی....اون لحظه رو صحنه....فک کردم ما ...میدونی
هانا فعلا رو مود صبر کردن برای من من های بقیه نبود
+هیون وو به من گوش کن هیچ چیزی رفتن تورو نمیتونه توضیح بده هیچ چیزی نمیتونه حسی که منو جیمین در نبودت حس کردیم رو توضیح بده و هیچ چیزی نمیتونه حس گناهی که من تموم مدت با خودم حملش کردم که مبادا رفتنت تقصير من باشه رو از ذهنم پاک کنه تو نمیتونی گذشته رو جبران کنی پس انتظار نداشته باش باهات مثل قبل رفتار بشه.
- ۶.۰k
- ۰۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط