من از ناراحتیت عصبانی بودم

من از ناراحتیت عصبانی بودم، چون با هر اشکی که از چشمت میومد لیتر لیتر خونریزی می‌کردم
من از عصبانیتت عصبانی بودم، چون هر لرزش دستت بند بند وجودمو به رعشه مینداخت
من از غر زدنت عصبانی بودم، چون هر مشکلت یه کامیون میشد رو دوش من
من از نگرانیت عصبانی بودم، چون با هر تپش اضافیِ اون قلب کوچیکت یه جون از جونام کم میشد
من سریع ازت معذرت‌خواهی می‌کردم، چون هر دفعه دزدیدن چشات باعث شب شدن روزم میشد ..
دیدگاه ها (۱)

شد شد نشد..

🙃

وقتی میگم کسیو ندارم

در حال داد زدن سرش بود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط