با بچه های فامیل بازی جرعت کردیم نوبت به من رسید قرار شد

با بچه های فامیل بازیِ جرعت کردیم نوبت به من رسید قرار شد دست مادرمو بوس کنم‌
رفتم گفتم مامان خوبی ؟ گفت دوباره چی میخوای ازم مهربون شدی؟
یهو دستاشو گرفتم و ماچ کردم!
مامانم ماتش برده بود!
بچه ها با اشاره میگفتن پاهاش پاهاش!
مجبورم کردن سینه خیز پاهاشم ماچ کنم!
مامانم هنوز توی شوک دستاش بود که پاهاشو ماچ کردم یهو نشست زار زار گریه کردن از گریش منم گریه کردم نمیدونم چرا اینجوری شد بقیه هم ناراحت شدن!
مامانم گفت قلبمو از سینه جدا کردی!
بعدش هی مامانم میره یه گوشه با لبخند کاراشو میکنه!
چی فکر میکردیم چی شد!
تجربه ی عجیب‌ و قشنگی بود!
مامانم روم خیلی حساس شده مهربونتر شده..🌷🙂
با فانوسِ در ایتا همراه باشید :
✨🔮 فانوس https://eitaa.com/fanousofficial
_ _ _ _ _ _🍁_ _ _ _ _ _
#خدای_مهربان
#آرامشمی_خدا
#مادر
#عاشقانه
#لبیک_یا_مهدی
#دل_نوشته
#امام_زمان
#مذهبی
#ایران
#فانوس۳۱۳
#Roghaayee313
دیدگاه ها (۴)

🍂🌼🍂 محبت مثل آب بازی کودکانه ستمهم نیست کی اول شروع میکنه مه...

یه جا خوندم میگفت یکی از دلایلی که گاهی به توانایی هامون اعت...

ای مهربان تر از تمامِ مهربانی ها ..بوی آمدنت را احساس میکنم....

علمِ روانشناسی میگه:واژه ی "تنبلی" وجود خارجی نداره.این نکته...

part5🦋✓{کش رو دور دستش محکم بست}&{شروع کرد به گریه کردن}-یکم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط