فیک عشق وحشی قسمت پنجم

آخر شب شد و غنچه قهوه تلخ رومان رو برد یهو دید رومان لباس اش باز عه چشمش به اون عضله هاش افتاد و سریع سرش انداخت پایین و گفت ارباب قهوه تلخ تون رومان گفت ممنون نیاز نبود به زحمت بیفتی. غنچه میخواست بره. که یهو رومان گفت وایسا بیا اینجا یه لحظه غنچه با کمی دلهره اومد. رومان گفت نزدیک بیا. غنچه هم. اومد. یه گردنبند برای سوگل گرفتم میخوام روی گردنت تست کنم غنچه خیالش راحت شد و اجازه داد تا رومان به گردنش بندازه رومان بست گردنبند رو و نگاه کرد و به گردن غنچه نگاه کرد خوشحال شد گفت به گردنبند تو هم میاد هاا سرش رو خاروند و گردنبند رو در آورد و گفت دستت رو بیا غنچه هم گفت چشم ارباب آورد بالا. رومان انگشتر انداخت و با فک پایین خودش ور می رفت غنچه به نظرت قشنگه یا نه غنچه یکم خندید و گفت بله ارباب زیباست. و رومان در آورد و
گفت ممنون حالا میتونی بری. غنچه گفت امم ممنونم ارباب و رومان گفت آهان راستی از فردا ماموریت جدیدی داری توی لیست اتت اضافه میکنم. مغرور نگاهش کرد
غنچه گفت چشم ارباب با اجازه تون. رفت تو اتاقش رومان خندید و گفت عجب دختریه باهوش بامزه خجالتی قهوه می‌نوشید
دیدگاه ها (۶)

فیک عشق وحشی قسمت ششم

فیک عشق وحشی قسمت سوم

فیک عشق وحشی قسمت چهارم

فیک عشق وحشی قسمت دوم

فیک عشق وحشی قسمت هفتم

فیک عشق وحشی قسمت چهاردهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط