پارت

پارت16

ویو نوا
صبح زود تر از جیمین بیدار شدم... رفتم دست شویی... رفتم پایین تا چیزی بخورم... درد بدی زیر دلم شروع شد... تعادلم رو از دست دادم و به گلدون خوردم و شکست... روی زمین افتادم و از درد به خودم میپیچیدم... صدای پای یه نفر که با سرعت از پله ها پایین میومد، شنیدم... جیمین تا منو دید به سرعت به طرف اومد... منو روی مبل گذاشت و بهم مسکن داد... گفت که خونه بمونم... بعد از چند دقیقه دیدم یوهان و مامانم دارن به طرفم میان... جیمین از خونه رفت بیرون... یوهان رفت تا برام یکم خوراکی بگیره و مامانم هم داشت برام دمنوش درست میکرد... یکم خوابیدم... وقتی بیدار شدم یوهان بالای سرم نشسته بود و با گوشی ور میرفت و لبخند میزد... حالم بهتر شده بود و میتونستم راه برم...

نوا:یوهان بیا بالا کارت دارم...

یوهان:باشه...

باهم رفتیم بالا توی اتاق...مامان چپ چپ بهمون نگاه میکرد...
نوا: بشین روی مبل*رو به یوهان*

یوهان:*روی مبل نشست*چیزی شده؟!

نوا:*درو بست* اون کی بود داشتی بهش پیام میدادی و لبخند میزدی؟ 🤨

یوهان:راستش سویا بود... قرار گذاشت تا عصر توی کافا همو ببینیم مثل اینکه چیزی رو میخواد بهم بگه...

نوا:عاها راستی بهش گفتی؟

یوهان:هنوز نه... ولی فک کنم پدر بزرگ بفهمه کلمو میکنه...

نوا:پدر بزرگ رو ولش کن... به نظرم همین امروز فرصت خوبیه

یوهان:باید ببینیم چی پیش میاد...

مامان وارد اتاق شد...

مامان:چی میگین دو ساعته خواهر برادری بیاین ناهار اماده اس...

نوا:الان میایم..

مامان:زود تند سریع بدویید

سه تایی رفتیم پایین و سر میز نشستیم.... شروع کردیم به غذا خوردن...

بعد از نهار...

نشستیم پای تلوزیون و فیلم نگاه کردیم...
دوساعت بعد...
فیلم تموم شد... یوهان رفت خوراکی بیاره... منم یه فیلم دیگه انتخاب کردم... بازم فیلم دیدیم و خوراکی خوردیم..
_______________________________
بچه ها زیاد حالم خوب نیست... اگه فردا هم مدرسه‌ام تعطیل باشه براتون پارت میزارم
شرط پارت بعد

8تا لایک
5تا کامنت❤️❤️
دیدگاه ها (۷)

سم که چه عرض کنم اسییییید😂😂

مچ🤌💕

عیجان🔥💋

😂💔

فصل دو ( چرا من؟)پارت دوم🎀🗿ویو ات: بعد از تولد خانم رز رفتیم...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط