نام رمان سرزده
نام رمان: سرزده
نویسنده: ریحانه صدری
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : ۶۳۳
خلاصه رمان:
خلاصه رمان :در مورد دخترفرانسوی بنام ماریاست که به خاطر شغل پدرش که پلیس هستش مورد تهدید مافیا قرار میگیره ومجبورا با امیر علی که یک پلیس متعصب ایرانی هست ازدواج میکنه وبه ایران میاد. تفاوت فرهنگی و عقیدتی این دو ماجراهایی به وجود میاره که خوندنش خالی از لطف نیست…
بخشی از رمان:
ماریا بالشتش را به طرف او پر تاب کرد وچند تا نا سزا هم به او گفت در حال حاضر این چیزها
براش اهمیت نداشت دوری از وطن وپدرش تنها دوستش بهار براش آزار دهنده بود
بهار:پاشو ببین چی برات خریدم
ماریا:یه جوری میگی انگار خودم ندیدم خوبه با هم سفارش دادیم
بهار :عکسشو دیدی خودشو نو ندیدی که
هفته پیش از سایت لباسهای اسلامی ایرانی چند دست لباس سفارش داده بودند باورش نمیشد او
که در خرید لباس اینقدر وسواس داشت حال به خاطر حبس خانگی به خاطر امنیتش مجبور به
خرید اینترنتی شده بود
بلند شد وبه طرف دستشویی رفت وبعد از شستن دست وصورتش به اتاق برگشت بهار لباسها رو
روی تخت ریخته بود بررسی میکرد..ماریا:ول کن بهار همه جا رو به هم ریختی
بهار :میگم ماریا از این لباسها جلوی امیر علی نپوشیا
ماریا:چرا
بهار به لباس خواب یک وجبی ماریا نگاهی انداخت گفت:بابا این امیر علی یه کم حساسه از اولشم
زیادی غیرتی بود..
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b3%d8%b1%d8%b2%d8%af%d9%87-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
نویسنده: ریحانه صدری
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : ۶۳۳
خلاصه رمان:
خلاصه رمان :در مورد دخترفرانسوی بنام ماریاست که به خاطر شغل پدرش که پلیس هستش مورد تهدید مافیا قرار میگیره ومجبورا با امیر علی که یک پلیس متعصب ایرانی هست ازدواج میکنه وبه ایران میاد. تفاوت فرهنگی و عقیدتی این دو ماجراهایی به وجود میاره که خوندنش خالی از لطف نیست…
بخشی از رمان:
ماریا بالشتش را به طرف او پر تاب کرد وچند تا نا سزا هم به او گفت در حال حاضر این چیزها
براش اهمیت نداشت دوری از وطن وپدرش تنها دوستش بهار براش آزار دهنده بود
بهار:پاشو ببین چی برات خریدم
ماریا:یه جوری میگی انگار خودم ندیدم خوبه با هم سفارش دادیم
بهار :عکسشو دیدی خودشو نو ندیدی که
هفته پیش از سایت لباسهای اسلامی ایرانی چند دست لباس سفارش داده بودند باورش نمیشد او
که در خرید لباس اینقدر وسواس داشت حال به خاطر حبس خانگی به خاطر امنیتش مجبور به
خرید اینترنتی شده بود
بلند شد وبه طرف دستشویی رفت وبعد از شستن دست وصورتش به اتاق برگشت بهار لباسها رو
روی تخت ریخته بود بررسی میکرد..ماریا:ول کن بهار همه جا رو به هم ریختی
بهار :میگم ماریا از این لباسها جلوی امیر علی نپوشیا
ماریا:چرا
بهار به لباس خواب یک وجبی ماریا نگاهی انداخت گفت:بابا این امیر علی یه کم حساسه از اولشم
زیادی غیرتی بود..
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b3%d8%b1%d8%b2%d8%af%d9%87-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
- ۱.۷k
- ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط